بحران آموزش و پرورش با امنیتی کردن مدارس حل نمی شود

جمهوری اسلامی نظام تنیده در بحران های ناعلاج است. هر گوشه ای از این نظام ارتجاعی و فاسد و سرکوبگر را که بنگریم، بحرانی ژرف در تار و پود آن خانه کرده است. از بحران مزمن رکود – تورمی بگیر تا بحران ساختاری و ویرانگر سیاست خارجی آن، از بحران دارو و درمان و پزشکی تا بحران عدم امنیت و دزدی و قتل و جنایت در جامعه، از بحران اعتیاد و فساد تا بحران مسکن و گرانی و بیکاری، و ده ها بحران کوچک و بزرگ دیگر که همانند اختاپوسی جان و زندگی  کارگران و توده های زحمتکش ایران را در چنبره خود گرفته است.

در میان مجموعه بحران های تنیده در ساختار فرتوت و فاسد حاکمیت، بحران کمبود معلم و کلاس درس نیز از جمله بحران هایی است که دیگر حتی نهادهای حکومتی نیز کمترین اِبایی در بیان علنی و آشکار آن ندارند. اگر چه بحران فوق ریشه در مجموعه سیاست های ارتجاعی حاکمیت از آغاز تا به امروز دارد، اما در سال های اخیر آنچنان تعمیق یافته که اکنون به صورت معضلی ناعلاج گلوی نظام آموزشی کشور را گرفته است.

طبق آخرین گزارش کمیسیون آموزش مجلس، نظام آموزشی کشور به “۳۰۰ هزار نیروی انسانی دیگر” نیاز دارد تا بتواند گریبان خود را از بحران فوق رها سازد. کاری که با توجه به بودجه های حداقلی اختصاص یافته برای وزارت آموزش و پرورش که ۹۰ تا ۹۵ درصد آن فقط  برای پرداخت حقوق معلمان و کادر اداری این وزارتخانه هزینه می شود، راه برون رفت از بحران فوق دست کم در حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی امری محال و غیر ممکن است. تازه اگر به فرض محال هم، با بکارگیری چندصد هزار نیروی جدید انسانی بحران فوق کمی تعدیل یا حل گردد، آنگاه با بیرون جهیدن غول کمبود مدارس و کلاس درس از شیشه نظام مفلوک آموزشی کشور مواجه خواهیم بود که مهار این غول سرگردان اساسا در قاموس و توان و اراده جمهوری اسلامی نیست. چرا که بر اساس گفته حمید رضا خان محمدی، سرپرست سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور، هم اینک علاوه بر کمبود مدارس، دست کم ۱۹ درصد مدارس کشور فرسوده اند و نیازمند مقاوم سازی و بهینه سازی هستند. (ایسنا ۲۳ آذر ۱۴۰۱). مدارس فرسوده و ناایمنی که به هنگام بهینه سازی، لازم است دست کم ۲۰۰ هزار دانش آموز به مدارس جدید انتقال و یا در ساختمان های دیگری جابجا گردند. کاری که با توجه به اختصاص بودجه های اندک وزارت آموزش و پرورش در امر بهینه سازی و یا ساختن مدارس جدید، این نیز امری محال و غیر ممکن است. بحران کمبود معلم و کلاس درس به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار آنچنان شدت یافته است که حتی وزیر آموزش و پرورش و معاون او نیز بدان اعتراف کرده اند.

رضا مرادی صحرایی، وزیر آموزش و پرورش در کابینه رئیسی اگرچه به کمبود “نزدیک به ۲۰۰ هزار معلم” اذعان کرده است، اما در عین حال به کمبود کلاس درس و بی معلم ماندن کلاس ها واکنش نشان داده و با سرهم بندی کردن یک سری لاطائلات گفته است: اینکه بگویند معلم در کلاس نداریم را باید اصلاح کنند. بهتر است راه حل مشعشع این وزیر دانا را از زبان خود او بشنویم. “در آموزش و پرورش همه معلم اند. رده شغلی همه ما معلم است از دبیر تا وزیر. لذا وقتی کلاسی خالی است، باقی معلمان ما می روند کلاس را پر می کنند و کار تدریس بچه ها ادامه پیدا می کند تا معلم اصلی به آنها ملحق شود.”

البته وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی این مهملات را در واکنش به گزارشات میدانی تعدادی از رسانه ها داخل کشور گفته است که در روزهای گذشته بارها از کلاس های درس بدون معلم و نارضایتی دانش آموزان و خانواده ها سخن گفته اند. علاوه بر رسانه های داخلی، محمد وحیدی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نیز در نهم مهرماه اعلام کرده است: “بیش از ۲۳ هزار کلاس درس در کشور فاقد معلم است.”

کمبود معلم و کلاس های بدون معلم اگرچه عموما در مدارس دولتی و بیش از همه در مناطق محروم کشور دیده می شود، اما در وضعیت کنونی که بحران کمبود معلم کلیت نظام آموزشی کشور را فرا گرفته است، نه فقط مناطق محروم که حتی مناطق مرکزی کشور از جمله تهران نیز از ترکش های این بحران بی نصیب نمانده اند. تا جاییکه محسن بهارلو، معاونت آموزش ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران به شیوه رئیس خود رضا مرادی صحرایی در روز ۱۱ مهر نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و گفته است: “اگر مدرسه ای معلم نداشته باشد از معاونان که باید ۶ ساعت تدریس هفتگی داشته باشند، خواسته ایم به طور کامل در کلاس درس حضور داشته باشند تا خللی ایجاد نشود.”

در واقع هم وزیر آموزش و پرورش و هم معاونین و دیگر افراد زیر مجموعه او با بیان اینگونه مُهملات می خواهند بحران کمبود معلم را بر طرف و لابد فکر می کنند با سرهم بندی کردن یک مشت حرف مفت می توانند گره کور ده ها هزار کلاس درس بدون معلم را باز کنند.

با اینهمه، بحران کمبود معلم و کلاس های درس بدون معلم، تنها بیانگر بخشی از وجوه این بحران ژرف در نظام آموزشی کشور است. بحرانی که اکنون فقط نوک قله آن برای همگان آشکار شده است. این بحران نظام آموزشی کشور اما وجوه جانبی دیگری هم دارد که از درون بحران کمبود معلم در حال چهره نمایی است و آنهم بی رغبتی نیروی کار جدید جهت ورود به سیستم نظام آموزشی کشور است.

امنیتی کردن فضای مدارس، گسیل مجدد معلمان تربیتی به کلاس های درس، تغییر متون درسی، کشاندن پای آخوندهای مفت خور به درون مدارس، اختصاص دادن نیم ساعت از وقت روزانه معلمان و دانش آموزان به انجام اجباری نماز جماعت و موارد دیگری از این دست از جمله موضوعاتی هستند که به دلیل ناسازگاری با روحیه معلمان و دانش آموزان، عملا بخشی از معلمان را از ادامه کاری با نظام آموزشی کشور باز داشته است. نه فقط معلمان، بلکه بخشی از نیروی انسانی آماده به کار نیز به دلیل وضعیت حاکم بر مدارس، دیگر رغبتی جهت ورود به نظام آموزشی کشور ندارند. موضوعی که به بحران کمبود معلم و کلاس درس ژرفای بیشتری بخشیده و بحران فوق را به دور باطلی از بحران ناعلاج نظام آموزشی کشور تبدیل کرده است.

حاکمیت اما از آنجا که هیچ اراده ای برای حل این بحران یا دست کم تعدیل آن ندارد، بجای متمرکز شدن بر بحران کمبود معلم و کلاس درس – که این روزها معضل اصلی معلمان و دانش آموزان و خانواده هاست- جهت بر حذر داشتن جامعه از اعتراض به نابسامانی های نظام آموزشی کشور در تلاش است تا پتانسیل مبارزاتی آنان را از گفتمان براندازی رژیم به سمت موضوعات دیگری هدایت کند. اینکه هیأت حاکمه ایران پس از گذشت ۴۴ سال دوباره به اِعمال شیوه های شکست خورده سال های سپری شده روی آورده است، تماما ناشی از گسترش روحیه مبارزاتی دانش آموزان، بویژه دانش آموزان دختر در نفی فرهنگ اسلامی از جمله حجاب اجباری است.

امنیتی کردن فضای مدارس، گسیل مجدد معلمان مزدور امور تربیتی، کشاندن پای آخوند های به مدارس، سوق دادن فضای آموزشی کشور به سمت انجام “فرایض دینی” و وادار کردن دانش آموزان به انجام نماز جماعت در مدرسه از جمله مسائلی هستند که حاکمیت و کابینه رئیسی را بر آن داشته تا فضای مدارس را از نتایج جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” دور سازند.  جنبشی که فضای سیاسی مدارس را دگرگون و دانش آموزان را با رویکردی براندازانه در مسیر مبارزه ای رو در رو با حاکمیت کشانیده است.

آتش زدن تصاویر خمینی و خامنه ای توسط دانش آموزان در کلاس های درس، شکل گیری تجمعات اعتراضی در مدارس، برداشتن حجاب از سر و پیوستن دانش آموزان به اعتراضات خیابانی با پوشش اختیاری، از جمله مسائلی بوده و هستند که جمهوری اسلامی را نسبت به شکل گیری و گسترش اعتراضات انقلابی در مدارس بیمناک کرده است. اینکه علیرضا پناهیان عضو جبهه پایداری و از روحانیون پر نفوذ جمهوری اسلامی هفته پیش در یک سخنرانی علنی گفته است، “آموزش و پرورش، شورای انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش تا کنون در این چهل سال قطعا وظیفه خود را [در اسلامی کردن مدارس] انجام نداده اند” و از اینرو با تاکید خواهان “تعطیلی آموزش و پروش” شد ه است، اینکه فردای سخنرانی او، معاون پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش از تصویب و ابلاغ بخشنامه “ترویج و توسعه نماز” و اختصاص دادن “نیم ساعت از وقت کاری مدارس به اقامه نماز جماعت” خبر می دهد، اینکه طی چندین ماه متوالی مدارس دخترانه کشور با گازهای سمی مورد حمله قرار گرفتند، جملگی بیانگر خشم و ترس حاکمیت از دانش آموزان است. دانش آموزانی که در جنبش انقلابی نیمه دوم ۱۴۰۱ با خارج شدن از کلاس درس و روی آوری به مبارزات خیابانی در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند.

اگرچه جنبش انقلابی سال گذشته به لحاظ اعتراضات خیابانی به نسبت زیادی فروکش کرده است، با این همه نه معلمان استبداد و زورگویی در مدارس را تحمل می کنند و نه دانش آموزان به شرایط روزهای قبل از شهریور ۱۴۰۱ تمکین خواهند کرد. جامعه کنونی ما یک سال پر تلاطم را پشت سر گذاشته است. سالی که توده های مردم ایران طی چندین ماه اعتراض و قیام و نبردهای خیابانی پایه های جمهوری اسلامی را به لرزه درآوردند. سالی که رابطه معلمان با خانواده ها مستحکم تر شد. سالی که دانش آموزان به لحاظ سیاسی به یکباره قد کشیدند، عصیانگری آموختند و با دلاوری تمام در خیابان و میدان رزم حضور یافتند. حضوری پر رنگ که در فاصله چند ماه  هزاران نفر از آنان بازداشت، متجاوز از ۵۰ دانش آموز توسط سرکوبگران رژیم کشته و تعدادی بیشتری هم از ادامه تحصیل محروم شدند. آرمیتا گراوند دقیقا ثمره همین جنبش انقلابی سال گذشته است. دختر دانش آموز ۱۶ ساله ای که به دلیل نفی حجاب اجباری و گزینش پوشش اختیاری در روز نهم مهر ماه۱۴۰۲ در مسیر رفتن به مدرسه با تهاجم “حجاب بانان” مزدور جمهوری اسلامی در متروی تهران مواجه شد و در پی اصابت سر به میله داخل واگن به کما رفت. دانش آموز جوان و دلاوری که پس از ۲۲ روز جدال با مرگ و زندگی سر انجام  جان باخت و در روز یکشنبه ۷ آبان در فضایی به شدت امنیتی در بهشت زهرای تهران خاک سپاری شد. آرمیتای جوان و آرمیتاهای دیگر نمونه بارز آندسته از دانش آموزانی هستند که در یک سال گذشته به حجاب اجباری “نه” گفته اند و دلاورانه در مقابل رژیم ایستاده اند.

حال در چنین فضایی متلاطم و انقلابی که سراسر جامعه را فرا گرفته است، در شرایطی که بحران کمبود معلم و کلاس درس نظام آموزشی کشور را با چالشی جدی مواجه کرده است، هیآت حاکمه ایران در صدد است با امنیتی کردن فضای مدارس و با ابلاغیه احیای “فرهنگ نماز” در تمام مدارس کشور، بحران فراگیر کمبود معلم و کلاس درس را به حاشیه براند. کاری که نه تنها شدنی نیست، بلکه امنیتی کردن مدارس و احیای “فرهنگ نماز” آنهم در شرایط انقلابی موجود بی تردید رژیم را به ورطه بحران های دیگری خواهد کشانید.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۴۲  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.