نشریه کار در جدل‌های نظری و سیاسی

از اسفند سال ۱۳۵۷ که نخستین شماره نشریه کار انتشار یافت تا امروز که هزارمین شماره آن انتشار می‌یابد، ۴۴ سال سپری‌شده است. نشریه کار به‌رغم تمام مشکلات و افت‌وخیزها و به‌رغم تمام شرایط دشوار چاپ و نشر و توزیع و خفقان و سرکوب تحمیلی رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی، در طی تمام این سال‌ها ، گاه هفتگی یا پانزده روز یک‌بار و  گاه ماهانه و در مقطع کوتاهی دو ماه یک‌بار بدون وقفه انتشاریافته است.در تمام طول این سال‌ها، جدال نظری با جریان‌های سیاسی ، برخورد با انحرافات نظری احزاب و سازمان‌هایی که خود را کمونیست نامیده‌اند، افشای سوسیال – رفورمیست‌ها و بورژوا- ناسیونالیست‌ها و مقابله با بورژوا لیبرال‌ها  اپورتونیسم چپ، جمهوری خواهان و سلطنت‌طلبان، یکی از عرصه‌های مهم فعالیت نشریه کار بوده است.

نیازی به توضیح نیست که یکی از ملزومات بسیار مهم کار و فعالیت هر حزب و سازمان کمونیستی، تقویت بنیان‌های تئوریک آن حزب و سازمان است. کمونیست‌ها که برای انقلاب اجتماعی کارگری و سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه می‌کنند، باید به تئوری انقلابی سوسیالیسم علمی مسلط و مجهز بوده و سوسیالیسم علمی راهنمای عمل آن‌ها باشد. یک حزب و سازمان سیاسی زمانی می‌تواند نقش یک مبارز پیشرو را ایفا کند که تئوری پیشرو یعنی سوسیالیسم علمی راهبر آن باشد.بدون تئوری انقلابی، هیچ حرفی از انقلاب نمی‌تواند درمیان باشد. دفاع از مارکسیسم و لنینیسم و سوسیالیسم علمی در مقابل انواع سوسیالیسم‌های بورژوائی و غیر کارگری، از وظایف هر سازمان و حزب کمونیستی و مارکسیستی است.پاکیزگی بنیان‌های تئوریک هر سازمان  و  حزب کمونیستی و درعین‌حال تقویت این بنیان‌ها، جدال نظری و برخورد ایدئولوژیک با احزاب و سازمان‌های بورژوایی و جریان‌های مدعی مارکسیسم را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. “مارکسیسم که مستقیماً برای تنویر افکار طبقه پیشرو معاصر و حزب و سازمان آن به کار می‌رود و وظایف این طبقه را معین می‌کند – و به‌حکم تکامل اقتصادی تغییرات اجتناب‌ناپذیر رژیم معاصر را  به نظم و ترتیب جدید به ثبوت می‌رساند- مجبور بوده است هر قدم خود را درراه زندگی نبرد کنان بردارد.” دشمنی آشکار بورژوازی و روشنفکران این طبقه با مارکسیسم- لنینیسم و سوسیالیسم علمی، امر پوشیده‌ای نیست. نظریه‌پردازان این طبقه حتی حاضر نیستند سخنی دراین‌باره بشنوند و قلم‌فرسایی در وصف ابطال مارکسیسم – لنینیسم و سوسیالیسم علمی را نردبان ترقی خودساخته و با حرارت زائدالوصفی بر آن تاخته‌اند.بنابراین تکلیف آن‌ها  روشن است.

اما رشد اندیشه‌های مارکس و سوسیالیسم علمی و بسط آن درمیان کارگران سبب شد که بورژوازی حملات خود بر ضد مارکسیسم و سوسیالیسم علمی را در اشکال دیگری نیز سازمان دهد.بدین ترتیب گرایش‌های مدعی مارکسیسم و انحرافات نظری از بیرون وارد مارکسیسم شد.گرایش‌های انحرافی گوناگون منسوب به مارکسیسم اما ضد مارکسیستی پدیدار شدند و لذا مبارزه مارکسیسم با جریانات ضد مارکسیستی درون مارکسیسم از ضروریات اجتناب‌ناپذیر پاکیزگی مارکسیسم و سوسیالیسم علمی  و از وظایف تخطی ناپذیر هر سازمان و حزب کمونیستی است. بنابراین در مبارزه همه‌جانبه کمونیست‌ها علیه نظام سرمایه‌داری، مبارزه تئوریک در کنار مبارزه اقتصادی و سیاسی، یک مبارزه مهم و ضروری است و درعین‌حال در پاسداشت از خلوص سوسیالیسم علمی از جایگاه مهمی برخوردار است. تئوری سوسیالیسم علمی در سرنوشت جنبش کارگری، کم و کیف پیشرفت یا درجا زدن آن نقش جدی دارد. اهمیت این موضوع تا بدان جا است که انگلس یکی از علت‌های کندی پیشرفت جنبش کارگری انگلیس را باوجودآنکه تشکیلات درخشانی داشت، بی‌علاقگی و اهمیت ندادن به تئوری می‌دانست.

طبقه سرمایه‌دار و مرتجعین حاکم علاوه بر اعمال زور مستقیم، از طریق اشاعه افکار و عقاید و ایده‌های بورژوایی و ارتجاعی درمیان کارگران، سعی می‌کنند پرولتاریا را زیر نفوذ خود درآورند و یک پایگاه نظری و تئوریک بنا کنند و آن را تکیه‌گاه خود سازند. کمونیست‌ها باید با مبارزه بی‌امان نظری علیه این افکار و ایده‌ها و دفاع از سوسیالیسم علمی در مقابل انواع انحرافات نظری، این تکیه‌گاه را منهدم سازند.

نشریه کار در این راه کوشا بوده است.مضمون اصلی پلمیک‌ها و مجادلات نظری نشریه کار در طول بیش از ۴۰ سال گذشته، حول چند محور اصلی است. پاسداشت از مبانی تئوریک(م.ل) ، تبلیغ و ترویج مواضع و خط‌مشی انقلابی سازمان در دفاع از انقلاب، مختصات و نیازهای یک انقلاب اجتماعی کارگری و دفاع از حکومت شورایی به‌عنوان حکومت جایگزین و آلترناتیو کارگری و سوسیالیسم.از میان ده‌ها شماره نشریه کار که به این مباحث و مجادله نظری با گروه‌ها و احزاب سیاسی مختلف پرداخته است، در اینجا تنها به برخی از بحث‌ها و جریان‌های سیاسی به‌اختصار اشاره خواهیم کرد.

اکثریت

یکی از محورهای مهم جدال‌های نظری نشریه کار، برخورد با اپورتونیسم و نظریات اپورتونیستی و منفرد ساختن مرتدان و فراریان به اردوی بورژوازی است. اپورتونیسم در اساس ابتذال تئوریک، سست‌عنصری و خوش‌خدمتی به بورژوازی ست.گرایش‌ها و عناصری هستند که روزگاری خود را پیرو مارکس و لنین می‌دانستند اما از عقاید خود برگشته و به اردوی سرمایه ملحق می‌شوند.کسان دیگری نیز پیدا می‌شوند که در لفظ مارکسیسم و لنینیسم را تصدیق می‌کنند اما در عمل روح انقلابی آن را تهی ساخته و در حد لیبرالیسم و موردپسند بورژوازی تنزل می‌دهند. طبقه کارگر بدون مبارزه بی‌امان علیه اپورتونیسم و تجدید نظر طلبی و علیه این ارتداد و سست‌عنصری نمی‌تواند اهداف خود را عملی سازد. سازمان اکثریت که با انشعاب سال ۵۹ بزرگ‌ترین ضربه را بر جنبش چپ ایران وارد ساخت و در چرخش توازن قوای طبقاتی به سود طبقه سرمایه‌دار و ارتجاع اسلامی نقش بسیار مهمی داشت، از نمونه‌های برجسته جریان‌های مرتد و اپورتونیست بود که اکنون البته به یک جریان بورژوا لیبرال تمام‌عیار تبدیل‌شده است.

نشریه کار از همان لحظه‌ای که جناح اپورتونیستی اکثریت گوشه چشمی به مواضع حزب توده داشت و بعدتر که مواضع این حزب را اتخاذ کرد، مواضع و نظرات این جریان را به‌شدت موردانتقاد قرارداد و با آن برخورد کرد.کار اقلیت پرچم یک مبارزه نظری جدی و بی‌گذشت و پیگیر علیه اکثریت را برافراشت و از خط‌مشی انقلابی در برابر خط‌مشی اپورتونیستی- رفورمیستی و انحلال طلبانه اکثریت دفاع کرد.نشریه کار دنباله‌روی اکثریت از حزب توده را و اینکه گام‌به‌گام در لجن‌زار این حزب فرومی‌رفت افشا کرد، وحدت ایدئولوژیک سیاسی اکثریت و حزب توده را برملا کرد و حتی وحدت تشکیلاتی این دو را نیز پیش‌بینی کرده بود. اکثریت البته در آن زمان سعی کرد خواست وحدت با حزب توده را پنهان کند. چنانکه پیش از آن نیز سعی کرده بود مقاصد خائنانه خود را پنهان کند. در آغاز حتی آن را ” تهمت” خواند، اما طولی نکشید که صحت تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های نشریه کار اثبات شد.اکثریت نظرگاه‌های بورژوایی حزب رفورمیست توده را دربست پذیرفت و در ادامه، تمام تئوری‌های مارکس و لنین درباره شیوه گذار سرمایه‌داری به سوسیالیسم و غیره را کنار گذاشت. نه‌فقط تئوری انقلاب و انقلاب اجتماعی زائد و غیرقابل اتکا خوانده شد، بلکه حتی سرنگونی جمهوری اسلامی نیز از برنامه اکثریت حذف شد.یکی از رهبران اکثریت در این مورد گفت:” من طرف دار اصلاحات تدریجی در همین نظام موجود هستم”،” من یک رفورمیست هستم”. این سخن اگرچه از زبان یکی از رهبران مؤثر اکثریت عنوان شد، اما درواقع بیان وضعیت عمومی سازمان اکثریت بود.

پروسه استحاله سازمان اکثریت اگرچه هنوز کامل نشده بود، اما پرده‌ها کنار رفت و دفاع پوشیده از نظم موجود و منافع بورژوازی جای خود را به دفاع آشکار سپرد. نشریه کار در مقالات متعددی علاوه بر افشای عملکرد خائنانه این جریان به‌ویژه همدستی و همکاری با جمهوری اسلامی در سرکوب و بازداشت و کشتار کمونیست‌ها و مبارزان، در برخورد با مواضع و نظرات اپورتونیستی- رفورمیستی این جریان نیز مقالات متعددی به چاپ رساند و تمام یاوه‌سرایی‌های آن علیه مارکسیسم –لنینیسم و دفاع آشکار  از نظام سرمایه‌داری را به‌نقد کشید و بعدازآن نیز پروسه دگردیسی کامل اکثریت از یک جریان سوسیال- رفورمیست به یک جریان بورژوا- لیبرال را  که نخستین نشانه‌های آن ازجمله در همراهی و هم‌نظری با سلطنت‌طلبان ظاهر شد نشان داد.حدود ده سال بعد از انشعاب وقتی‌که رضا پهلوی در بیانیه‌ای همه “میهن دوستان” را به همکاری دعوت کرد که یک “رهبری سیاسی متشکلی ایجاد “کند، اکثریت که سلطنت‌طلب‌ها و طرفداران رضا پهلوی را در زمره نیروهای طرفدار دموکراسی و آزادی‌های سیاسی قرار داده بود دستی را که رضا پهلوی دراز کرده بود به گرمی فشرد.چاکری اکثریت در استان بورژوازی و اتحاد با سرکوب گران خلق البته امر تازه‌ای در کردار اکثریت نبود اما مجیزگویی و پابوسی بورژوازی سلطنت‌طلب و نوه رضاخان، عمق فساد اپورتونیستی این جریان مرتد را نشان داد.اکثریت ضمن استقبال از دعوت رضا پهلوی نوشت:”  ژرفش شناخت نسبت به دموکراسی به‌خصوص افزایش کیفی اهمیت آن در حیات جامعه ما فدائیان را به‌سوی تغییر موضع نسبت به سلطنت‌طلبان و ازجمله نسبت به طرفداران خود رضا پهلوی ترغیب کرده است” .

نشریه کار این ” ژرفش” لیبرالیستی اکثریت و انطباق اصول و پایه‌های حکومتی پیشنهادی رضا پهلوی با برنامه اکثریت، برداشت یکسان و کاملاً بورژوایی این”میهن دوستان” از مقوله دموکراسی و درنهایت زد و بندهای سیاسی اکثریت و طیفی از گروه‌بندی‌های بورژوایی را در همان زمان به‌نقد کشید و ازجمله در شماره ۲۴۴ چنین نوشت:

“اپوزیسیون ضدانقلابی تحت لوای آزادی و دموکراسی صفوف خویش را انسجام می‌بخشد. مجموعه‌ای از نیروها و دسته‌جات بورژوازی اعم از سلطنت‌طلب و جمهوری‌خواه همراه با طیف اپورتونیست- رفورمیست‌ها می‌روند تا عملاً بلوک بورژوا رفورمیست را شکل دهند.بلوکی که به‌رغم صف‌آرایی‌اش در برابر جمهوری اسلامی اساساً ضدانقلابی و مخالف تحولات انقلابی دموکراتیک است. اکنون رضا نیم پهلوی پرچم دموکراسی بورژوایی را از دست همه‌کسانی که برای این نوع دموکراسی سینه می‌زنند و خواست مردم را در این چارچوب محدود می‌کنند و یا از پذیرش دموکراسی توده‌ای به‌عنوان فوری‌ترین مطالبه مردم ایران استنکاف می‌ورزند، ربوده است.علاوه بر سازمان اکثریت و نیروهایی از قماش وی، همه‌کسانی که نسبت به امر دموکراسی و آزادی‌های سیاسی با تردید و دودلی برخورد می‌کنند و از خود نا پیگیری نشان می‌دهند، چه بخواهند و چه نخواهند عملاً در زیر این پرچم قرار می‌گیرند.درمیان مخالفین جمهوری اسلامی یک‌طرف بورژوازی و همه مرتجعین و دشمنان توده‌های مردم زحمتکش با پرچم دموکراسی بورژوایی قرار دارند و طرف دیگر کمونیست‌ها و نیروهای انقلابی تجسم گر آرمان کارگران، دهقانان و دیگر اقشار زحمتکش مردم ایران با پرچمی که بر آن دموکراسی توده‌ای نقش بسته است.راه سومی وجود ندارد. قانونمندی و پیشرفت مبارزه طبقاتی جایگاه واقعی نیروهای سیاسی را بیش‌ازپیش روشن‌تر خواهد ساخت و به این صف‌بندی‌ها صراحت و شفافیت بیشتری خواهد بخشید.پیوند سلطنت‌طلبان با سازمان اکثریت نیز نه یک امر اتفاقی بلکه نتیجه و منطق همین قانونمندی است.”

سومین کنگره اکثریت به این سمت‌گیری‌ها قطعیت و رسمیت بخشید و ازجمله برای اتحاد با سلطنت‌طلبان جواز رسمی صادر کرد.روند فرو غلتیدن اکثریت در منجلاب بورژوازی که در اجلاس‌ها و کنگره‌های بعدی این جریان ادامه و تعمیق یافت نیز از محورهای برخوردهای نظری سیاسی نشریه کار بود. گذار از استبداد به دموکراسی و استقرار یک جمهوری پارلمانی محور سیاست‌های اکثریت قرار گرفت که در پرتو عملی شدن “توسعه‌یافتگی” باید عملی می‌شد که اما “استبداد فقاهتی” مانع آن بود و درهرحال این “دموکراسی” باید از طریق انتخابات آزاد و مسالمت‌آمیز جای استبداد فقاهتی بنشیند.نشریه کار تمام این ترهات بورژوایی اکثریت را که پیش از آن گروه‌بندی‌های گوناگون بورژوایی مطرح کرده بودند به‌نقد کشید و به مقابله نظری سیاسی با آن پرداخت.زبان و نظر اکثریت را دیگر به‌سختی می‌شد از زبان و نظر سخنگویان پر سابقه تر بورژوازی تشخیص داد؛ هشدار دلسوزانه به طبقه حاکم درزمینهٔ بروز انفجارات اجتماعی، تأکیدهای مکرر بر انجام یک‌رشته اصلاحات برای جلوگیری از وقوع انقلاب و حتی پندار بافی حول‌وحوش برخی افراد و جناح‌های حکومتی، حمله به اشکال رادیکال مبارزه  و نفی آن و مخالفت آشکار با انقلاب توده‌ای! اگر لیدر لیبرال نهضت آزادی(بازرگان) زمانی گفته بود” ما باران می‌خواستیم سیل آمد” و پس از جاری شدن سیل این سخن را بر زبان آورد و در مذمت قیام و انقلاب هرچه خواست گفت، اکثریت گامی فراتر از هم‌طرازان خود برداشته و قبل از آنکه هنوز به‌طور واقعی سیلی در کار بوده باشد، در مضرات و در ضدیت آشکار با آن سخن می‌گوید.نشریه کار تمام این مواضع و لیبرالیسم تمام‌عیار و نوکر پیشگی اکثریت را فاش و عیان ساخت.توده‌های مردم البته در تمام اعتراضات و مبارزات خود طی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی به‌ویژه در خیزش‌های توده‌ای و قیام‌های شهری از ۹۶ تاکنون نشان داده‌اند که این افاضات تا چه اندازه با شرایط جامعه بی‌ربط است و تا چه اندازه با منافع کارگران و زحمتکشان بیگانه و حتی در تقابل با آن.نشریه کار در برخوردهای خود به این جنبه‌های مواضع اکثریت نیز پرداخته است.خلاصه اینکه، برنامه، خط‌مشی و عملکرد سازمان اکثریت چه زمانی که هنوز به‌عنوان یک جریان سوسیال- رفورمیست شناخته می‌شد چه زمانی که تا بالای بینی در منجلاب لیبرالیسم بورژوایی فرورفت و چه هنگامی با سرهم‌بندی یک حزب و سازمان جدید و حذف نام اکثریت  با این تصور که می‌تواند از ننگ و خفت و بدنامی و خیانت فرار کند، مواضع و عملکرد این جریان را در نقد کرده است.

ناگفته نماند نشریه کار همراه با نقد مواضع و عملکرد سازمان خیانت‌کار و ضدانقلابی اکثریت، مواضع و عملکرد حزب توده آموزگار اکثریت و فعالیت‌های و سیاست‌های آن در دوره‌های مختلف ازجمله نظرگاه این حزب در مورد “راه رشد غیر سرمایه‌داری”،”طرد مسالمت‌آمیز ولایت‌فقیه” را نیز بی‌رحمانه به‌نقد کشیده است.نشریه کار درزمینهٔ سم‌پاشی این حزب علیه نیروهای کمونیست و انقلابی ، حمایت از ارتجاع مذهبی و “خط امام” ، عادلانه خواندن جنگ ارتجاعی ایران و عراق و همکاری و مشارکت حزب توده در سرکوب کمونیست‌ها و انقلابیون نیز مقالات متعددی را به چاپ رساند . تمام افتضاحات و گندی که رهبران این حزب از روز نخست تا همین امروز به بار آورده‌اند از نمونه تنفرنامه نویسی رهبران جبون و بزدل حزب توده و کتاب نویسی بر له اسلام و علیه سوسیالیسم موردنقد نشریه کار بوده‌اند.

سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

یکی از عرصه‌های مهم دیگر جدال‌های نظری نشریه کار، برخورد با نظرات و مواضع احزاب و سازمان‌هایی است که خود را چپ و کمونیست می‌دانند. این مبارزه و جدل‌های نظری سیاسی نشریه کار، سازمان‌ها و احزاب سیاسی و مقولات گوناگونی را شامل می‌شود که در اینجا فقط به چند مورداشاره می‌کنیم.

نشریه کار در هر گام مبارزه علیه طبقه سرمایه‌دار حاکم و رژیم سیاسی پاسدار منافع این طبقه،علیه توهم پراکنی و پندار بافی چپ‌های لیبرال در مورد دموکراسی بورژوایی و مجلس مؤسسان و علیه گرایش‌های انحلال طلبانه ای که با اشاعه ایده‌های بورژوایی تلاش نموده‌اند ذهن کارگران را مشوّب ساخته و استقلال طبقاتی طبقه کارگر را مخدوش و منهدم سازند نیز مجدانه به مبارزه پرداخته، از استقلال طبقاتی کارگران دفاع نموده و در منفرد ساختن و شکست چنین نگرش‌هایی نقش بسیار مهمی ایفا نموده است.

درمیان گروه‌بندی‌های سیاسی منتصب به چپ اما مدافع دموکراسی و پارلمانتاریسم بورژوایی و مجلس مؤسسان، نقد راه کارگر و موضع این سازمان نسبت به سایر احزاب و سازمان‌ها جای بیشتری را در نشریه کار اشغال نموده است. راه کارگر صرف‌نظر از پروسه تغییر و تحولاتی که از سر گذرانده، یکی از جریان‌های سیاسی مهمی است که به‌کرات از “دموکراسی” صحبت کرده و گاه با حرارت زیاد از “دموکراسی” دفاع نموده اما همواره مضمون طبقاتی این دموکراسی را مسکوت گذاشته است. مشکل اصلی راه کارگر در یک دوره بسیار طولانی- که بخشاً هنوز هم ادامه دارد- “استبداد ولایت‌فقیه” یا “استبداد فقاهتی” بوده است. بنابراین انتقاد از استبداد فقاهتی و تمجید “دموکراسی”، محور اصلی سیاست‌های این جریان بوده است. اگر بخواهیم نظر راه کارگر را در فشرده‌ترین شکلی بیان کنیم این‌گونه می‌شود: سرنگونی استبداد فقاهتی( و در بهترین حالت جمهوری اسلامی)، دفاع از دموکراسی و پارلمانتاریسم بورژوایی و مجلس مؤسسان. نشریه کار تمام این موارد را در طول چهار دهه ، از محدود کردن مبارزه به یک مبارزه ضد استبدادی علیه رژیم ولایت‌فقیه گرفته تا دفاع آشکار از دستگاه بوروکراتیک نظامی تحت عنوان دموکراسی و پارلمانتاریسم بورژوایی و مجلس مؤسسانی که به‌زعم این جریان باید بعد از سرنگونی زمام امور را در دست گیرد، موردنقد جدی قرار داده و با این انحرافات برخورد نموده است. نشریه کار در توضیح دموکراسی بارها و بارها توضیح داد در جامعه سرمایه‌داری، دموکراسی به‌طورکلی وجود خارجی ندارد. نشریه کار اثبات کرد که راه کارگر ازآن‌رو مضمون دموکراسی را مسکوت می‌گذارد که درواقع دفاع از دموکراسی بورژوایی را که دفاع از برابری صوری و نابرابری واقعی است توجیه کند. نشریه کار خطاب به راه کارگر و تئوریسین این سازمان می‌نوشت: اگر کسی مارکسیست باشد و البته نخواهد خود را مورد تمسخر قرار دهد، قاعدتاً باید بداند مادام که طبقات گوناگون وجود دارند نمی‌توان از دموکراسی به‌طورکلی سخن گفت فقط می‌توان از دموکراسی طبقاتی سخن گفت.” دموکراسی بورژوایی در عین آنکه نسبت به نظامات قرون‌وسطایی پیشرفت تاریخی عظیمی به شمار می‌رود، اما همواره یک دموکراسی محدود و سر و دم‌بریده جعلی و سالوسانه باقی می‌ماند و در شرایط سرمایه‌داری نمی‌تواند هم باقی نماند” این دموکراسی به قول لنین ” برای توانگران در حکم فردوس برین و برای استثمارشوندگان و تهیدستان در حکم دام و فریب است”. گروه‌هایی از جنس راه کارگر درست مثل یک‌خرده بورژوای واقعی به مردم می‌آموزند که به بورژوازی اعتماد کنند. حال‌آنکه نشریه کار همواره این سیاست را نقد کرده و عدم اعتماد به بورژوازی را تبلیغ و ترویج نموده است. در برابر دموکراسی بورژوایی که در آن مردم هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارند، نشریه کار دموکراسی مستقیم و بی‌واسطه توده‌ای و دموکراسی شورایی را عنوان نموده و بر اداره امور جامعه توسط خود مردم تأکید داشته است. توده‌های مردم برای اینکه بتوانند به‌طور واقعی در اداره امور جامعه و تصمیم‌گیری‌ها شرکت کنند، قبل از هر چیز بایستی ماشین بوروکراتیک – نظامی را در هم بشکنند و با متشکل شدن در شوراها، ابتکار عمل را در دست‌گیرند و از طریق همین شوراها، به اعمال اراده و حاکمیت خود بپردازند.

اما جدال نظری نشریه کار با جریان‌هایی نظیر راه کارگر به برداشت از مقوله دموکراسی خلاصه نمی‌شود.اختلافات و انحرافات بسیار بیشتر و دامنه برخوردهای نشریه کار نیز بسیار فراتر از این بوده است.اینکه جمهوری اسلامی را باید سرنگون کرد ظاهراً حتی بر راه کارگر که نظریه‌پرداز اصلی آن در جریان انتخابات حکومتی به‌سختی دچار خودباختگی شد و تا آستانه حمایت از یک جناح حکومت سقوط کرد،روشن بوده است. سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی مهم بوده و هست اما موضوع صرفاً به سرنگونی رژیم خلاصه نمی‌شود، مهم‌تر از آن دولتی است که پس از سرنگونی مستقر می‌شود و اینکه قدرت سیاسی در دست چه کسی قرار می‌گیرد. نشریه کار،  بر سر این مقولات مباحث زیادی را سازمان داد و مقالات متعددی نگاشت و در برابر تمام نیروهای بورژوا لیبرال و به‌اصطلاح چپ‌هایی که افق دیدشان از پارلمان بورژوایی و مجلس مؤسسان فراتر نمی‌رود، چه کسانی که به استحاله درونی رژیم دل‌بسته‌اند چه امثال راه کارگر که نوک‌تیز حمله‌اش را متوجه استبداد ولایت‌فقیه ساخته و آشکار و نهان از سیادت طبقه سرمایه‌دار و دستگاه بوروکراتیک نظامی موجود دفاع می‌کنند و از مشارکت واقعی توده مردم در اداره امور جامعه وحشت دارند، محکم ایستاد.راه کارگر ازجمله نیروهایی بوده است که با دفاع از “دموکراسی” و پارلمانتاریسم بورژوایی و در رأس آن مجلس مؤسسان، در اساس خواهان این بوده است که ماشین دولتی دست‌نخورده بماند. نشریه کار نه‌فقط درک فرا طبقاتی از دموکراسی و دیدگاه‌های راه کارگر را که تا حد درآمیختگی نظری با طیف بورژوا رفورمیست‌ها سقوط می‌کرد و تمام هم‌وغمش به این خلاصه می‌شد که یک بورژوازی”متمدن” به‌جای ولایت‌فقیه و بورژوازی استبدادی بنشیند، ایزوله کرد، بلکه بر سر ضرورت درهم شکستن ماشین دولتی – که امثال راه کارگر آن را یک اقدام سوسیالیستی ارزیابی می‌کردند- و استقرار دولتی از نوع کمون و شوراها مقالات متعددی نوشت و در مقابل انواع آلترناتیوهای بورژوایی پرچم شوراها و حکومت شورایی را که آلتر ناتیو انقلابی و کارگری است به اهتزاز درآور. نشریه کار بارها توضیح داد که مجلس مؤسسان مربوط به یک دوران تاریخی سپری‌شده و اساساً یک‌نهاد کهنه‌شده بورژوایی است و به‌صراحت عنوان نمود که طرفداران مجلس مؤسسان در اساس مدافعان دوآتشه سیادت طبقاتی بورژوازی هستند.نشریه کار شمار۲۵۲ توضیحات مبسوطی در مورد مجلس مؤسسان ارائه داد و ازجمله چنین نوشت:

” مجلس مؤسسان قبل از هر چیز یک‌نهاد بورژوایی و از مشخصه‌های اصلی جمهوری دموکراتیک بورژوایی است. در دورانی که بورژوازی یک طبقه انقلابی است و رسالت دگرگونی‌های اقتصادی- اجتماعی و سیاسی را بر عهده داد، یعنی در دوران انقلابات و جنبش‌های بورژوا دموکراتیک و بورژوا- ملی، مجلس مؤسسان نیز یک‌نهاد مترقی است. این دوران درواقع دوران تعالی و پیروزی بورژوازی است. دوران افول و ازهم‌پاشی نهادهای فئودالی مطلقه کهن و جایگزینی آن توسط نظام بورژوازی است.این دوران، که از انقلاب کبیر فرانسه( ۱۷۸۹ ) تا جنگ فرانسه- پروس ( ۱۸۷۱ ) به طول انجامید، دوران اول نامیده می‌شود. طی این دوره جنبش طبقه بورژوازی جریان اصلی پیشرفت اجتماعی ممکن است و محتوای آن ” الغای فئودالیسم و بقایای آن و برقراری شالوده‌های نظم بورژوایی است” (لنین به زیر پرچم دروغین). در این دوران یعنی دوران بالندگی بورژوازی است که نهادها و مناسباتی که آن نظام به همراه می‌آورد نیز مترقی است. این نهادها و مناسبات جانشین مناسبات و نهادهای کهنه‌ای می‌شود که بر سر راه رشد نیروهای مولده به‌مثابه ترمز عمل می‌کنند. به استناد همان نوشته لنین دوران دوم که از سال ( ۱۹۱۴ – ۱۸۷۱) را دربرمی گیرد “دوران سلطه کامل و زوال بورژوازی، دوران گذار از خصلت مترقی بورژوازی به خصلت ارتجاعی و حتی به‌غایت ارتجاعی سرمایه مالی است”(همان) و اما دوران سوم که از سال ۱۹۱۴ آغازشده است و اکنون نیز ادامه دارد، دورانی است که بورژوازی خصلت مترقی خود را ازدست‌داده است و درست در همان مکان و موقعیتی قرارگرفته است که اربابان فئودال در دوران اول قرار داشتند.بورژوازی اکنون به یک طبقه به‌کلی ارتجاعی تبدیل گشته و نهادهای سیاسی نظام بورژوایی نیز کهنه و ارتجاعی شده‌اند. در عوض این پرولتاریاست که به‌مثابه محور انقلابی- تاریخی در رأس دوران قرارگرفته است. عصر کنونی، عصر تعالی و فراز پرولتاریا و پیروزی‌های این طبقه است.عصر کنونی،عصر انقلابات پرولتاریایی، عصر ازهم‌پاشیدگی و سقوط امپریالیسم، عصر نهادهای شورایی به‌جای نهادهای بورژوایی و عصر دیکتاتوری پرولتاریاست.اگر”ویژگی عمومی عصر مترقی بودن بورژوازی،مبارزه حل‌نشده و ناتمامش برعلیه فئودالیسم بود، ویژگی عمومی عصر مترقی بودن پرولتاریا یا عصر سوم، مبارزه ناتمام پرولتاریا علیه بورژوازی است”(همان) بنابراین اگر محتوای عصر اول( یعنی دوران تعالی بورژوازی) را الغای فئودالیسم و بقایای آن و برقراری شالوده‌های نظم بورژوایی تشکیل می‌داد، محتوای عصر سوم را( یعنی دوران تعالی پرولتاریا)، “الغای سرمایه‌داری و بقایای آن و برقراری شالوده‌های نظم کمونیستی”( لنین درباره مبارزه در درون حزب سوسیالیست ایتالیا) تشکیل می‌دهد. در این دوران مناسباتی که طبقه بورژوا حامل و پاسدار آن است، نه‌فقط مترقی نیست، بلکه کاملاً برعکس آن است و مانع پیشرفت و ترقی نیروهای مولده و در یک‌کلام ارتجاعی است. بنابراین بورژوازی که در طول دوران اول که سال ۱۷۸۹ یعنی انقلاب کبیر فرانسه به‌عنوان نقطه عطف آن انتخاب‌شده است –محور انقلابی- تاریخی است و در رأس دوران قرار دارد، در دوران سوم که انقلاب اکتبر را می‌توان نقطه عطف مهم آن به‌حساب آورد – این دوران عملاً با انقلاب کبیر اکتبر آغازشده است – دیگر هیچ‌گونه رسالتی در دگرگونی‌های اجتماعی – اقتصادی و تحولات انقلابی ندارد. بنابراین دوران کنونی با دوره‌های قبلی اساساً متفاوت است. توجه کافی به این مهم نه‌فقط ازاین‌جهت که به ما کمک می‌کند تا جایگاه نهادهای بورژوایی و من‌جمله مجلس مؤسسان را دربرنامه کمونیست‌ها روشن سازیم، بلکه همچنین از این بابت که به ما کمک می‌کند تا تاکتیک‌های خویش را به‌درستی اتخاذ کنیم بسیار ضروری است. لنین نیز در تمایز دوران کنونی و دوره‌های قبل از آن می‌گوید:” کارگران و دهقانان پس از سرنگونی بورژوازی و پارلمانتاریسم بورژوایی حکومت شورایی را بنیان می‌نهند. دیدن این امر مشکل نیست که این امر یک قمار و یک اقدام احمقانه از سوی بلشویک‌ها نبود، بلکه آغاز یک تغییر جهانی دو دوران در تاریخ جهانی است. دوران بورژوازی و دوران سوسیالیسم. دوران پارلمانتاریسم بورژوایی و نهادهای بورژوایی و دوران نهادهای پرولتری و دولت پرولتری”( لنین پاسخ به یک متخصص بورژوا). بنابراین دوران پارلمانتاریسم بورژوایی و نهادهای بورژوایی سپری‌شده است و مجلس مؤسسان نیز که زمانی یک‌نهاد جدید و مترقی محسوب می‌گردید، اکنون ( پس از انقلاب اکتبر) به یک‌نهاد کهنه و ارتجاعی مبدل گشته است. عصر کنونی عصر نهادهای شورایی و نهادهای پرولتری است.”

در برابر امثال راه کارگر که افق دیدشان از افق‌های بورژوایی مانند پارلمانتاریسم بورژوایی و مجلس مؤسسان فراتر نمی‌رفت، نشریه کار یک‌تنه علیه تمام نهادهای کهنه بورژوایی و مدافعان آن ایستاد و از دموکراسی شورایی، دولت شوراها و حکومت شورایی دفاع کرد. نشریه کار مدلل ساخت که فقط با فراتر رفتن از چارچوب‌های نظم موجود و استقرار دولت شورایی است که می‌توان انتقال به سوسیالیسم را نیز عملی ساخت. جدال‌های سیاسی نظری چند دهه نشریه کار پیرامون درهم شکستن ماشین دولتی، مجلس مؤسسان و حکومت شورایی، نتایج بسیار مفیدی را در پی داشته و به سهم خود تأثیرات مثبتی برجای گذاشته به‌نحوی‌که امروز درمیان نیروهایی که چپ و کمونیست محسوب می‌شوند، همه، درهم شکستن ماشین دولتی را قبول دارند، همه طرفدار حکومت شورایی‌اند.مدافعان قبلی مجلس مؤسسان نیز یا از این مقوله دست‌شسته‌اند، یا در دفاع از آن سست شده‌اند یا در عین شرم و خجالت،  هنوز به‌طور کامل آن را رها نکرده‌اند. تنها اپوزیسیون بورژوایی و جریان‌های سیاسی گوناگون بورژوایی از نمونه سلطنت‌طلبان به‌صراحت از مجلس مؤسسان دفاع می‌کنند.

حزب کمونیست و کارگری

بخش دیگری از جدال‌های نظری نشریه کار پیرامون حزب‌سازی برخی جریان‌ها تحت عنوان کمونیست و کارگری و نقد مواضع این جریان‌ها بوده است. تا جایی که به شیوه حزب‌سازی این جریان‌ها برمی‌گردد، در جریان اتحاد “کومله” و “اتحاد مبارزان کمونیست”، “حزب کمونیست” تشکیل شد و برنامه حزب را نیز منتشر کرد. نشریه کار در همان زمان در مقاله‌ای با عنوان “کاریکاتوری از برنامه حزب کمونیست” که بعداً به‌صورت جزوه جداگانه‌ای انتشار یافت، مواضع و دیدگاه‌های خرده‌بورژوایی این جریان را نقد کرد و نشان داد که این جریان به‌حسب برنامه‌اش، خواهان حفظ نظم سرمایه‌داری است. در مورد شیوه حزب‌سازی این جریان نیز نشریه کار تأکید نمود که حزب کمونیست یا حزب طبقاتی کارگران را نمی‌توان جدا از طبقه کارگر در روستاهای کردستان تشکیل داد.نشریه کار در آن زمان تصریح کردیم اگر چنین حزبی با این شیوه بخواهد تشکیل شود، نه حزب کمونیست خواهد بود و نه ربطی به طبقه کارگر خواهد داشت.البته گرایشی که بعداً “حزب کمونیست کارگری” نام گرفت با جنجال و هیاهو که همواره یکی از خصایل بارز آن بوده است، حزب خود را تشکیل داد تا اینکه ده سال بعد خودشان اعلام کردند حزبی که قرار بود هم کمونیست باشد هم کارگری، نه کمونیست بوده و نه کارگری بلکه ناسیونالیسم ریشه‌داری در حزب وجود داشته و از کارگرانی هم که قرار بود به حزب به پیوندند خبری نشده است.آنگاه رسماً حزب جدیدی به نام “حزب کمونیست کارگری” تشکیل شد.طولی نکشید که طبقات در تحلیل‌های این حزب کنار گذاشته شد و سناریوسازی نیروهای سیاه‌وسفید جای طبقات را گرفت.به دنبال این سناریوسازی، ح.ک.ک همکاری رسمی و غیررسمی خود را با سلطنت‌طلبان و طرفداران نوه رضاخان قلدر به‌عنوان نیروی سفید آغاز کرد که البته تا امروز ادامه داشته و تعمیق یافته است.ح.ک.ک برای اجتناب از” سناریوی سیاه” و به بهانه یک تحول “سفید” با سر به درون باتلاق لیبرالیسم شیرجه رفت. کار “حزب کمونیست کارگری” به آنجا کشید که طبقه کارگر به‌عنوان طبقه‌ای که باید قدرت سیاسی را به دست آورد،حذف، و حزب جای طبقه را گرفت. نظریات و ادبیات حزب پر شد از عبارات و واژه‌های فرا طبقاتی از نمونه “انقلاب انسانی”، ” حکومت انسانی” و واژه‌ها و عبارات دیگری نظیر این‌ها که البته هیچ ربطی به مارکسیسم و کمونیسم ندارند. در گام‌های بعدی این حزبی که ادعا می‌کرد کمونیستی و کارگری است، به‌کلی بیگانه با کمونیسم و طبقه کارگر و رسالت این طبقه، به یک حزب لیبرال تبدیل شد.حزبی که ظاهراً قرار بود یک حزب کمونیستی و کارگری باشد در بهترین حالت چیزی در حد یک حزب خرده‌بورژوای لیبرال- دموکرات با خواست یک دولت مدرن سکولار خالص بورژوایی از کار درآمد.نشریه کار تمام این مواضع غیر مارکسیستی و نظریات بورژوایی همراه با عملکرد این جریان را به‌نقد کشیده و اثبات کرد که ح.ک.ک. علی‌رغم تمام جاروجنجال‌ها و سروصداهای زیاد و کارگری کارگری کردن و لباس کمونیستی به تن کردن، هیچ ربطی به کارگر و کمونیسم ندارد و بیش از یک حزب لیبرال نیست.

مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق ایران چه  در همان زمانی که هنوز یک نیروی دموکرات- انقلابی به‌حساب می‌آمد و چه بعدترها که به یک جریان بورژوایی استحاله پیدا کرد،موردنقد نشریه کار بوده است. نا پیگیری‌هایی که این سازمان در جایگاه یک جریان خرده‌بورژوایی با خود حمل می‌کرد، موردنقد نشریه کار بوده است.اما دیری نپایید که سازمان مجاهدین این جایگاه را ترک کرد و به‌طور کامل به اردوی بورژوازی پیوست.تشدید مبارزه طبقاتی درسالهای پس از قیام ۵۷ ، گروه‌های سیاسی خرده‌بورژوایی ازجمله مجاهدین خلق را  که عمده‌ترین جریان خرده‌بورژوایی بود با تغییر و تحولاتی روبرو ساخت. مبارزه حاد طبقاتی، زمینه‌ای را که مجاهد می‌توانست میان دوطبقه اصلی جامعه نوسان و به‌عنوان یک نیروی بینابینی ابراز وجود کند کور ساخت و از وی گرفت. در شرایط جدید، مجاهد دیگر نمی‌توانست موقعیت پیشین خود را حفظ کند و ناگزیر به الحاق به یکی از دو قطب و دوطبقه اصلی جامعه بود. سازمان مجاهدین طی پروسه نسبتاً کوتاهی پس از قیام، از انقلاب و توده مردم روی برتافت و گام‌به‌گام به منجلاب لیبرالیسم در غلتید و بندوبست و سازش با بورژوازی را برگزید. میثاق مجاهدین با رئیس‌جمهور بنی‌صدر و علم کردن “شورای ملی مقاومت” با یک پلات فرم خالص  بورژوایی نقطه عطفی در چرخش تاریخی و استحاله مجاهدین بود.نشریه کار نا پیگیری مجاهدین و پذیرش موضع بورژوا لیبرال‌ها در ائتلاف شورای ملی مقاومت را عیان کرد و آن را موردنقد قرارداد. روند استحاله درسالهای بعد کامل‌تر شد و مجاهد در غیاب بنی‌صدر نیز خود پرچم دفاع از بورژوازی را به دوش گرفت.نشریه کار تمام این پروسه را به‌نقد کشید و نوشت:” مجاهد که دست در دست کسی گذاشته بود که خود، دست در دست خمینی انقلاب را می‌کوبید، استعداد خود را در پذیرش شعارها و برنامه‌های لیبرالی نشان داد و در غیاب بنی‌صدر نیز پرچمی را که او در دفاع از بورژوازی و لیبرالیسم به دست گرفته بود، خود بردوش گرفت و آشکارا به دفاع از منافع طبقه سرمایه‌دار و نظم پوسیده و ارتجاعی موجود و زدوبند با دولت‌های امپریالیستی برخاست.” در رابطه با مجاهدین و سیاست‌های این جریان و همچنین ماهیت و جایگاه “شورای ملی مقاومت” مقالات متعددی در نشریه کار به چاپ رسیده است. نشریه کار مجاهدین خلق را به‌عنوان یک جریان ضد دموکراتیک، جریانی که تمام تاکتیک‌هایش بر سیاست‌های قدرت‌های امپریالیستی غرب ، در رأس آن آمریکا و همچنین دول ارتجاعی منطقه به‌ویژه عربستان سعودی متکی است، به‌نقد کشید و افشا کرد. نشریه کار سازمان مجاهدین را چه زمانی که در عراق سرگرم انقلابات ایدئولوژیک بود و برای مردم ایران رئیس‌جمهور تعیین می‌کرد و چه هنگامی‌که در کشورهای اروپایی اجلاس‌های پرزرق‌وبرق و پرهزینه با حضور مقامات دولتی سابق آمریکا و اروپا و یا شاهزاده ترکی فیصل رئیس سابق سازمان اطلاعات عربستان برگزار می‌کرد، این سیاست‌ها و عملکرد سازمان مجاهدین و خصلت‌های ضد دموکراتیک و ارتجاعی آن را بی‌رحمانه موردنقد قرارداد.مجاهد البته همه جور تلاش و هزینه کرد تا دولت امپریالیستی آمریکا این جریان و شورای ملی مقاومتش را به‌عنوان آلترناتیو جایگزین جمهوری اسلامی بشناسد. نشان شیر و خورشید را بر پرچم خویش نصب کرد،  اعلام شد که تشکیلات مجاهدین منحل شده و مریم رجوی نمایش‌ها و اداهای ریاست‌جمهور راه انداخت تا دل ارباب را نرم کند. نشریه کار تمام این بندوبست‌ها و بریزوبپاش‌ها و سیاست‌های بورژوایی را نقد و افشا کرد و چنین نوشت که این سیاست‌ها نه‌فقط کمترین نفوذ و اعتباری درمیان مردم برای مجاهدین به‌ویژه در جایگاه آلترناتیو حکومتی ایجاد ننموده بلکه همان اندک اعتبار باقی‌مانده از مبارزات مجاهدین در دوره رژیم شاه نیز یکسره دود شده و به هوا رفته است.توده‌های مردم ایران نه‌فقط حاضر نشده‌اند به چشم آلترناتیو به این جریان بنگرند، بلکه حتی می‌توان گفت سیاست‌ها و عملکرد رسوای مجاهدین، نفرت شدید توده مردم را نیز در پی داشته است.

آلترناتیو سازی امپریالیستی ، بورژوا- ناسیونالیست‌های کرد و راه‌حل مسئله ملی

افزون بر احزاب و سازمان‌های فوق، در جدل‌ها و جدال‌های نظری- سیاسی نشریه کار، طیف دیگری از سازمان‌ها و احزاب  اپوزیسیون بورژوایی مانند سلطنت‌طلب‌ها و برخی جریان‌های جمهوری‌خواه، مشروطه‌طلب، ملی مذهبی و امثال این‌ها نیز از برخوردهای نشریه کار برکنار نمانده‌اند. سازمان‌ها و احزابی که سیاست اصلی آن‌ها سازش با رژیم و ایجاد تغییراتی توسط افراد و جناح‌های حکومتی در چارچوب نظم موجود با استفاده از مکانیسم‌های جاری در جمهوری اسلامی است. این جریان‌ها که به انحاء گوناگون سعی کرده‌اند ماهیت ارتجاعی کلیت رژیم را در سایه قرار دهند و آن را از زیر ضرب خارج سازند و برای جا باز کردن در درون حکومت و سهم‌بری از قدرت، گستاخانه به چپ‌ها و کمونیست‌ها و نیروهای انقلابی حمله می‌کنند. کل جریان‌های بورژوایی در حکم مواد اولیه آلترناتیو سازی دولت‌های امپریالیستی بوده‌اند. قدرت‌های امپریالیستی و در رأس آن دولت آمریکا، در مقاطع گوناگون و به فراخور شرایط سیاسی و چندوچون سیاست‌هایشان در رابطه با جمهوری اسلامی و بنا به موقعیت این جریان‌ها، بیشتر یا کمتر به آن‌ها نزدیک شده‌اند تا ائتلاف‌ها و اتحادهایی را سازمان دهند و آلترناتیو سازی کنند. در همین رابطه نشست‌ها و اجلاس‌های گوناگونی نیز برگزار نموده‌اند که بخشاً دیپلمات‌های سابق آمریکا و حتی عناصر راست افراطی آمریکایی موسوم به عقاب‌های آمریکایی و نئوکان‌های طرفدار سفت‌وسخت حمله نظامی به ایران نیز در آن حضورداشته‌اند.این تلاش‌ها تحت حمایت دولت‌های امپریالیستی معطوف به ایجاد ائتلافی از گروه مخالف بورژوایی در راستای ایجاد آلترناتیو مورد اعتماد و موردپسند و حافظ منافع این دولت‌ها بوده است. نشریه کار ماهیت این آلترناتیو سازی‌ها و احزاب و سازمان‌های دست‌اندرکار آن را افشا و رسوا ساخته است.درمیان احزاب و گروه‌بندی‌های بورژوایی که ماتریال اصلی این‌گونه آلترناتیوها و آلت دست ارتجاع امپریالیستی به‌حساب می‌آیند، سازمان‌ها و احزاب بورژوا- ناسیونالیست کرد جایگاه ویژه‌ای داشته‌اند. این احزاب و سازمان‌ها به‌ویژه بعد از اشغال عراق و ماجرای اقلیم کردستان و سهم گیری بورژوازی کرد عراق، نقش فعال‌تری داشته و کراراً آمادگی خود را برای انجام نقش نوکری در جایگاه سربازان خط مقدم سیاست‌های جنگ‌طلبانه دولت امپریالیستی آمریکا اعلام نموده‌اند. نشریه کار تمام این تلاش‌ها و آلترناتیو سازی‌های ارتجاع امپریالیستی را فاش ساخته و باسیاست‌ها و مواضع این احزاب و گروه‌های درگیر در این ماجرا مکرر برخورد و آن‌ها را رسوا ساخته است. اینجا فقط به نمونه‌ای از مطالب نشریه کار در مورد حزب دموکرات کردستان ایران( حزب دموکرات)  گذرا اشاره می‌کنیم. حزب دموکرات در این مورد مواضع صریح و روشنی داشته که درواقع بیان روشن مواضع کل احزاب بورژوا- ناسیونالیست کرد ایران است.

دربازی شطرنج دولت امپریالیستی دولت آمریکا حزب دموکرات مهره نسبتاً مهمی محسوب می‌شود یا دست‌کم اینکه خود این حزب تلاش زیادی انجام داده که در این بازی مهره مهمی باشد. در سال ۱۳۸۲ پس‌ازآنکه دولت امپریالیستی آمریکا با بمباران و موشک‌باران شهرهای عراق و کشتار وحشیانه دست‌کم صد هزار غیرنظامی، عراق را به اشغال خود درآورد و به زد و بندهای خود با احزاب بورژوایی کرد عراق سروسامان داد، حزب دموکرات با اظهار شعف و خرسندی از همکاری آمریکا با اپوزیسیون کرد عراق، به رئیس‌جمهور وقت آمریکا جرج دبلیو بوش یادآوری کرد که ایران هم در جوار عراق واقع‌شده و با وقاحت کم‌نظیری دولت آمریکا را به تکرار سناریوی عراق در ایران دعوت و ترغیب می‌کرد. حزب دموکرات ملتمسانه و با هزار و یک‌زبان از بوش خواستار حمله نظامی به ایران شد و حتی آمادگی خود را برای ایفای نقشی مشابه احزاب بورژوا- ناسیونالیست کرد عراق اعلام کرد.از بوش می‌خواست  یک “حکومت دموکراتیک” در عراق برقرار سازد و سهم کردهای بورژوا- ناسیونالیست کرد را فراموش نکند و خلاصه اینکه ” حقوق مشروع خلق کرد” را برآورده کند! نشریه کار این مواضع به‌غایت ضد انسانی و ارتجاعی امپریالیست پسندانه را به‌شدت به‌نقد کشید و به آن حمله کرد و حزب دموکرات را که خواهان حمله نظامی دولت امپریالیستی و تجاوزگر آمریکا به ایران بوده تا در سایه حمام خونی که به راه می‌اندازد به اهداف ارتجاعی و بورژوا – ناسیونالیستی خود برسد، بی‌رحمانه افشا و این حزب را رسوا ساخت. ناگفته نماند که راه‌کار برنامه‌ای احزاب بورژوا- ناسیونالیست کرد برای حل مسئله ملی نیز یکی از جنبه‌های دیگر نقد نشریه کار بوده است. عموم این احزاب “فدرالیسم” را به‌عنوان راه‌حل مسئله ملی مطرح می‌کنند. نشریه کار در نقد و رد” فدرالیسم” دریکی از شماره‌های خود ازجمله چنین نوشته است:”فدرالیسم، بازگشت از تمرکز به پراکندگی است. فدرالیسم اساساً  در مقابل روند طبیعی تاریخی تکامل اقتصادی اجتماعی و سیاسی نظام سرمایه‌داری به‌سوی تمرکز واحدهای بزرگ تراست. فدرالیسم مبتنی بر پراکندگی و خرد شدن واحدهای بزرگ‌تر است که این با تمرکزی که لازمه بسط و تکامل مناسبات سرمایه‌داری، توسعه و تکامل نیروهای مولده، تمرکز پرولتاریا و توسعه مبارزه طبقاتی و بالاخره فراهم شدن هرچه جامع‌تر و بسط یافته تر شرایط عینی گذار به یک جامعه سوسیالیستی است، مغایرت دارد. جوهر فدرالیسم، تمرکززدایی و درواقع بازگشت از تمرکز به پراکندگی و همان چیزی است که جریان‌های  خرده‌بورژوای واپس‌گرا خواهان آن بوده‌اند. فدراليسمی که حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومه له کردستان ايران و گروه‌ها و احزاب ديگری نظير اين‌ها مطرح می‌کنند جدا از اين نيست و برقراری يک نظام فدراتيو در چارچوب يک نظام سرمايه‌داری و حاکميت بورژوازی است. اين فدراليسم مبتنی بر قرارداد ميان حکومت و دولت مرکزی و منطقه فدرال و مستلزم به رسميت شناخته شدن برابری حقوقی ملت‌هاست و لازم به گفتن نيست که بورژوازی شوونيست ايران … هیچ‌گاه برابری حقوقی ملت‌ها را به رسميت نشناخته و نخواهد شناخت. بنابراين وقتی‌که برابری به رسميت شناخته نشود و طرفين برابر حقوق نباشند، اساساً بحثی هم از نظام فدراتيو نمی‌تواند درمیان باشد. نظام فدراتيو مبتنی بر قرارداد است و هرآینه یک‌طرف قرارداد را نپذيرد و يا آن را برهم زند، موضوع فدراليسم و به‌طریق‌اولی حل مسئله ملی نيز منتفی است. فدراليسم که درواقع يک “راه‌حل” بورژوایی است، راهی برای حل مسئله ملی نيست و بديهی است که نمی‌تواند موردتوافق مارکسيست‌ها باشد. مارکس و انگلس در تأليفات خويش همواره از خصلت‌های ارتجاعی دولت‌های کوچک و از اينکه اين خصلت‌های ارتجاعی در موارد معين و مشخص با مسئله ملی پرده‌پوشی می‌شود، به‌طور بی‌امان انتقاد و ازنقطه‌نظر پرولتاريا و انقلاب پرولتری از مرکزيت دمکراتيک و جمهوری واحد و تقسیم‌ناپذیر دفاع می‌کردند. بااین‌وجود در هیچ جا حتا اثری از تمايل روی برتافتن از مسئله ملی ديده نمی‌شود. مارکس و انگلس مطلقاً يک مفهوم بوروکراتيک برای مرکزيت دمکراتيک قائل نبودند و آن را ناسخ خودمختاری وسيع محلی و منطقه‌ای نمی‌دانستند. برعکس در اين مرکزيت دمکراتيک، هر استان و شهرستان و کمون، از خودمختاری کامل برخوردار است. انگلس این‌گونه خودمختاری‌های ايالتی و کمونی را از فدراليسم سوئيس، مؤسسات به‌مراتب آزادتری می‌داند.

لنين نيز که پيرو نظرات مارکس و انگلس است، طرفدار تمرکز و مخالف فدراليسم و ایده‌آل خرده‌بورژوازی در مناسبات فدراتيوی بود. لنين در نوشته خود به نام ملاحظات انتقادی بر مسئله ملی می‌نويسد “مارکسيست‌ها البته مخالف فدراسيون و عدم تمرکزند. به اين دليل ساده که سرمايه‌داری برای تکاملش به بزرگ‌ترین دولت‌های ممکن نياز دارد. با فرض برابری شرايط ديگر، پرولتاريای آگاه به منافع طبقاتی خود هميشه خواهان يک دولت بزرگ‌تر است. هميشه عليه پارتيکولاريسم قرون‌وسطایی مبارزه می‌کند و هميشه از نزديک‌ترين ادغام سرزمين‌های بزرگ استقبال می‌کند که در آن مبارزه پرولتاريا عليه بورژوازی بر پایه وسيع تکامل يابد”. “مارکسيست‌ها هرگز و تحت هيچ شرايطی از اصل فدرال يا تمرکززدائی دفاع نمی‌کنند. دولت متمرکز بزرگ، يک گام تاريخی به‌پیش از عدم وحدت قرون‌وسطایی به وحدت سوسياليستی آينده تمام جهان است و فقط از طريق چنين دولتی که به نحوی جدائی‌ناپذير با سرمايه‌داری مرتبط است، می‌تواند راهی به‌سوی سوسياليسم وجود داشته باشد”.

نبايد فراموش کرد که کمونيست‌ها از همان دوران مارکس تاکنون به‌رغم هر موضعی که در قبال مسئله ملی داشته‌اند، همواره انترناسيوناليست بوده‌اند. کمونيست‌ها از وحدت جهانی پرولتاريا دفاع می‌کنند و بدیهی است که نه‌فقط با بورژوازی شوونيست و الحاق گر، بلکه با ناسيوناليسم نيز که جزء لاينفک ايدئولوژی بورژوازی است و می‌خواهد در صفوف کارگران جدائی ايجاد کند و به دشمنی درمیان آن‌ها دامن بزند، مخالف‌اند و با آن مبارزه می‌کنند. بورژوازی شوونيست ملت ستمگر، از ستمگری و حقوق نابرابر درمیان ملل دفاع می‌کند و کارگران را با شعارهای ناسيونال شوونيستی به فساد می‌کشاند. ناسيوناليسم بورژوائی ملت ستم‌کش نيز معمولاً تلاش می‌کند تا به‌وسیله مبارزه‌ای ملی يا مبارزه برای فرهنگ ملی و امثال آن، طبقه کارگر را از وظايف اساسی و پراهمیت سرا سری‌اش منحرف سازد.بنابراین هردو گروه در امر وحدت و یگانگی کارگران و پیشبرد مبارزه طبقاتی طبقه کارگر اخلال ایجاد می‏کنند. کمونیست‏ها با هرگونه اخلال و خرابکاری و نفاق‌افکنی در صفوف طبقه کارگر قویاً مخالف‏اند. ازاین‌روست که کمونيست‌ها در همان حال که با فدراليسم و پراکندگی و انشقاق در صفوف طبقه کارگر مخالف‌اند، با هرگونه اسارت ملت‌ها، الحاق اجباری، ستمگری و تبعيض درمیان مردم در هر شکل آن اعم از ملی، قومی، مذهبی، جنسی، نژادی و امثال آن مخالف‌اند و با آن دشمنی آشتی‌ناپذیر دارند و براین گفته مارکس تأکيد می‌ورزند “ملتی که ملت ديگری را تحت ستم و انقياد درآورد هرگز نمی‌تواند خود ملتی آزاد باشد”.

هر کس که به‌طور واقعی خواستار حل مسئله ملی در ايران است، اين نکته نيز برای وی بايد روشن‌شده باشد که هر راه‌حل جدی در اين زمينه، مستلزم پذيرش برابری بی‌قیدوشرط ملل ساکن ايران است. اين پيش‌شرط تنها از جانب طبقه‌ای می‌تواند موردپذیرش باشد که نه‌تنها نفعی در نابرابری و ستم ملی ندارد بلکه اساساً مخالف آن و مخالف هرگونه نابرابری و ستم و تبعيض است و آن،‌ کس ديگری جز طبقه کارگر نيست. تنها طبقه کارگر است که از آزادی واقعی و برابری واقعی ملل و در همان حال از وحدت کارگران تمام ملل دفاع و پشتيبانی می‌کند. دمکراسی بورژوائی خود را طرفدار برابری ملی جا می‌زند، اما در اصل مدافع بدترين نابرابری‌های ملی و طبقاتی است. “خاصيت ذاتی دمکراسی بورژوائی، بنا به طبیعتی که دارد، اين است که موضوع برابری به‌طور اعم و از آن جمله برابری ملی را به شيوه‌ای انتزاعی يا صوری مطرح نمايد. دمکراسی بورژوائی تحت عنوان برابری شخصيت انسانی به‌طور اعم، برابری صوری يا قضائی مالک و پرولتر، استثمارگر و استثمارشونده را اعلام می‌نمايد و بدين‌سان طبقات ستم‌کش را به فاحش‌ترين نحوی می‌فريبد. انديشه برابری که خود انعکاسی از مناسبات توليد کالایی است، توسط بورژوازی به بهانه برابری مطلق افراد انسانی، به آلت مبارزه عليه محو طبقات تبديل می‌گردد. مفهوم واقعی خواست برابری فقط عبارت است از خواست محو طبقات”. [لنين ـ طرح اوليه مربوط به مسئله ملی و مستعمراتی]

بنابراين طبقه بورژوازی و دمکراسی بورژوائی نه می‌خواهد و نه می‌تواند تأمین‌کننده برابری ملل و حلال مسئله ملی باشد. تنها طبقه کارگر و دمکراسی شورایی کارگری است که قادر به تأمين برابری ملیست و حل قطعی مسئله ملی نيز درگرو انقلاب کارگری و کسب قدرت سياسی توسط طبقه کارگر است. بدون سرنگونی نظام حاکم و استقرار دمکراسی شورایی در ایران و بدون پيروزی بر سرمايه‌داری، هيچ تضمينی برای محو ستمگری ملی و نابرابری حقوقی وجود ندارد. تنها در حکومت شورابی است که توده‌های کارگر و زحمتکش اداره تمام امور کشور را در دست می‌گيرند، خود سرنوشت خویش را تعيين می‌کنند و برای هميشه به سلطه ملی و نابرابری ملی پايان می‌دهند.

در ايران، مليت‌های مختلفی زندگی می‌کنند. رژيم جمهوری اسلامی همانند رژيم سلطنتی پيشين، مليت‌های غير فارس را در معرض ستم قرار داده و آن‌ها را از حقوق دمکراتیکشان درزمینهٔ ملی محروم ساخته است. به اين ستمگری ملی بايد پايان داده شود. سازمان ما که خواهان اقدامات متحد کارگران تمام ملل ساکن ايران و توده‌های زحمتکش و ستمديده برای سرنگونی فوری رژيم جمهوری اسلامی و استقرار حکومت کارگری و دولت شورابی است، خواهان برابری تمام مليت‌های ساکن ايران است. لذا هرگونه ستم، تبعيض و نابرابری ملی، بايد فوراً و بدون قيد و شرط ملغا گردد. هرگونه امتياز برای يک ملت خاص بايد ملغا و هيچ امتيازی به هيچ مليت و زبانی نبايد داده شود. تمام مليت‌های ساکن ايران بايد از اين حق برخوردار باشند که آزادانه به زبان خود سخن بگويند، تحصيل کنند و در محل کار، مجامع و مؤسسات عمومی، نهادهای دولتی و غيره از آن استفاده کنند. اتحاد تمام مليت‌های ساکن ايران بايد داوطلبانه و آزادانه باشد. هرگونه الحاق و انضمام اجباری مردود است. تقسيمات جغرافيائی واداری موجود که توسط رژيم‌های ستمگر حاکم بر ايران، مصنوعاً  ایجادشده‌اند، بايد ملغا گردد. مناطقی که دارای ترکيب و بافت ملی و جمعيتی ويژه‌ای هستند، بايد محدوده‌های جغرافيائی واداری خود را توسط شوراهای منطقه‌ای تعيين نمايند و از خودمختاری وسيع منطقه‌ای برخوردار باشند. اداره امور مناطق خودمختار، بر عهدۀ شوراهای منطقه‌ای منتخب خود مردم منطقه خواهد بود که برمبنای اصل سانتراليسم دمکراتيک سازمان می‌يابند و مردم مناطق خودمختار از طريق شوراهای منتخب خود، در کنگره سراسری شوراهای نمايندگان کارگران و زحمتکشان در تعيين سياست‌های عمومی و مسائل مربوط به ادارۀ امور سراسر کشور، مداخله خواهند داشت.”

لازم به ذکر اینکه دامنه موضوعات و مباحث جدل‌های نظری نشریه کار فراتر از مواردی است که در این مطلب به آن اشاره‌شده اما به خاطر جلوگیری از حجیم‌تر شدن مطلب، از ورود به آن خودداری شده است. جدل‌های قلمی نشریه کار در طول بیش از ۴۰ سال و انتشار ۹۹۹ شماره، با احزاب و سازمان‌های بورژوایی، خرده‌بورژوایی و جریانات چپ منتصب به کمونیست، دربرگیرنده برخوردهای نظری سیاسی با انواع دیدگاه‌ها و نظرگاه‌های غیر کمونیستی و غیر کارگری است. این جدل‌ها اساساً حول تبلیغ و ترویج مواضع کمونیستی و کارگری سازمان در دفاع از انقلاب اجتماعی، ضرورت دگر گونی بنیادی نظم موجود، نفی تمام نهادهای کهن بورژوایی و دفاع قاطع و پیگیر از شوراها و حکومت شورایی به‌عنوان یگانه آلترناتیو انقلابی و کارگری و دفاع و ترویج سوسیالیسم علمی بوده است . کلام آخر اینکه خط سرخ پررنگی را که در جدل‌های نظری نشریه کار می‌توان دید، دفاع از مارکسیسم- لنینیسم و وفاداری به سوسیالیسم است.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۰۰ در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.