شعری از حسن حسام: در قفس

       من پری کوچک غمگینی را می شناسم

 که در اقیانوسی مسکن دارد

 و دلش را در یک نی لبک چوبین

 می نوازد ، آرام آرام

( فروغ فرخ زاد)

در قفس

حسن حسام      

  برای سپیده قلیان

 برای قِرقی

چه تفاوت دارد

بچه آهویی در چشم ا نداز باشد

یا پرنده ای در قفس؟

حریص ست او

سیری ، نمی شناسد!

مدام چشم می چرخا ند

بال می گشاید

و چنگ باز می کند

 

من ؛

پرنده ای را می شنام

بازیگوش وُ رقصان

باکاکلی رنگین

پرنده ای که

باکش نیست !

از شکارچی ، نمی ترسد .

در چشم اندازِ  قِرقی ،

معلق زنان  ،

جولان می دهد!

 

پرنده ای سودایی ،

که در میانه ی ِقَلب اش

آشیانه ای ساخته ست

برای جوجه ها ،

تا درخونش ، بجوشند

پَر، باز کنند

و  پرواز کنند

 

جگر ِشیر دارد

پرنده ی ما !

میان تاریکی ،

در حصار قفس

معلق زنان ،

در آواز ِ سپیده بارا نش

چلچراغ می شود ،

تا خوف ِشب بشکند !

۱۴/۱۱/۲۰۲۰

پاریس

POST A COMMENT.