برافراشته شدن پرچمی که به خون سرخ جان فشاندگان دانشگاه‌ها در اردیبهشت ۵۹ آغشته است

جنبش دانشجویی در دو سال و نیم اخیر و به‌ویژه در چند ماه گذشته قدم‌های بزرگی به جلو برداشت و امروز بعد از گذشت ۴۰ سال از سرکوب دانشگاه‌ها در اردیبهشت سال ۵۹، می‌توان به درستی از بازگشت قدرتمندانه جنبش چپ، رادیکال و سوسیالیستی دانشجویی به دانشگاه‌ها سخن گفت.

اردیبهشت ۵۹ و تعطیلی دانشگاه‌ها تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” در تاریخ مبارزات دانشجویی از اهمیت فراوانی برخوردار است. بازخوانی روزهای پیش از حمله جنایتکارانه حکومت اسلامی به دانشگاه‌ها و کشتار دانشجویان و قهرمانانی که به یاری آن‌ها شتافته بودند، نشان می‌دهد که این هجوم وحشیانه از روزها و هفته‌های پیش سازماندهی شده بود. دلایل آن نیز مشخص است.

کافی‌ست تا وقایع بعد از قیام ۵۷ و بر سر کار آمدن حکومت اسلامی را تا اردیبهشت ۵۹ یک بار مرور کنیم تا دریابیم که چگونه حکومت اسلامی در راستای حفظ نظم موجود و ظالمانه سرمایه‌داری از همان ابتدا یک به یک دستآوردهای قیام شکوهمند توده‌ها در بهمن ۵۷ را مورد تهاجم قرار داد، تهاجمی که در نهایت در سال ۶۰ به پایان کشاکش انقلاب و ضد انقلاب و شکست کامل انقلاب منجر گردید. بیهوده نیست که حمله به دانشگاه‌ها تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” در اردیبهشت ۵۹ همزمان شد با حمله وحشیانه ارتش و سپاه به کردستان و کشتار مردم مبارز آن که به دلیل مقاومت مردم حدود یک ماه به طول انجامید.

درک درست شرایط آن زمان و وقایعی که رخ داد، می‌تواند در شرایطی که جامعه بار دیگر در موقعیت انقلابی قرار گرفته، تجارب مهمی برای کارگران و زحمتکشان و بویژه بخش پیشرو جنبش دانشجویی به‌همراه داشته باشد.

مراسم سخنرانی هاشمی رفسنجانی از اعضای “شورای انقلاب اسلامی” در دانشگاه تبریز به تاریخ ۲۶ فروردین که حتا بدون اطلاع مسئولان وقت دانشگاه تبریز برگزار شد، جرقه آگاهانه هجوم به دانشگاه‌ها را زد. رفسنجانی در سخنرانی خود به ضرورت تصفیه دانشگاه‌ها (با توجه به سخنان چند روز قبل خمینی) از “عوامل شرق و غرب” پرداخت که منجر به طرح سوالاتی از سوی دانشجویان و اعتراض به او شد که او مراسم را ترک کرد. در پی این واقعه ۲۵۰ تا ۳۰۰ دانشجوی انجمن اسلامی (هوادار حکومت) دست به تظاهرات در محوطه دانشگاه زده و با سر دادن شعارهایی علیه کمونیست‌ها، ساختمان مرکزی دانشگاه را اشغال کردند. در پی این مساله نیروهای رژیم وارد عمل شده و با ورود به دانشگاه، ضمن ضرب و شتم دانشجویان، خساراتی به بخش‌هایی از دانشگاه از جمله کتابخانه‌های دانشجویی وارد آوردند. فردای آن روز چهارشنبه ۲۷ فروردین، آخوند مدنی امام جمعه تبریز “نماز وحدت” در دانشگاه تبریز برگزار کرد، دانشگاهی که به تسخیر انجمن اسلامی و نیروهای مسلح و اوباشان رژیم درآمده بود.

برای درک روشن‌تر این موضوع که در آن زمان وزن انجمن‌اسلامی در دانشگاه‌ها در چه حد و حدودی بود لازم است تا اشاره کنیم که در آن زمان دانشگاه تبریز ۱۲ هزار دانشجو داشت. به عبارت دیگر از ۱۲ هزار دانشجو تنها ۲۵۰ تا حداکثر ۳۰۰ نفر از عوامل این جریان بودند. پیش از این در جریان انتخاب نمایندگان دانشجویی در دانشگاه‌های کشور نیز انجمن‌های اسلامی کمتر از ده درصد آرای دانشجویان را بدست آورده بودند، و ۹۰ درصد نمایندگان دانشجویی متعلق به جریان‌های خارج از حکومت بودند که در آن زمان سازمان دانشجویان پیشگام با فاصله بسیار بزرگ‌ترین سازمان دانشجویی بود. این نکته را نیز فراموش نکنیم که در همان روزها دو سند از جانب نیروهای سیاسی افشا می‌شود که حاکی از تدارک تهاجم علیه دانشگاه‌ها توسط “شورای انقلاب اسلامی” بود.

در پی حوادث دانشگاه تبریز، از ۲۷ فروردین حمله به سایر دانشگاه‌ها آغاز شد. در این روز در دانشکده فنی دانشگاه تهران تهاجم دانشجویان انجمن‌ اسلامی به همراه نیروهای نظامی رژیم با لباس شخصی به دانشجویان آغاز شد و بدنبال آن تهاجم به تمامی دیگر مراکز دانشگاهی و مدارس عالی رسید. در این روز در دانشگاه تربیت معلم درگیری‌های سختی بین دانشجویان و مهاجمان رخ داد که منجر به مجروح شدن ۱۰۰ دانشجو گردید. دردیگر دانشگاه‌ها و مدارس عالی نیز تعدادی مجروح شدند. ۲۸ فروردین دانشگاه علم‌ و صنعت تهران تعطیل و دانشگاه به محاصره نیروهای سپاه درآمد، در این روز دانشجویان دانشگاه صنعتی نیز مورد حمله نیروهای رژیم قرار گرفتند که دانشجویان پس از چندی مقاومت تصمیم گرفتند به دانشجویان در دانشگاه تهران بپیوندند.

شنبه ۳۰ فروردین ساعت ۹ شب اوباشان رژیم به دانشکده هنرهای دراماتیک حمله می‌کنند که ۳۰ دانشجو زخمی و چند تن دستگیر می‌شوند. یکی از اساتید نیز به ضرب چاقوی مهاجمان مجروح می‌گردد. با وجود این حملات تا شنبه ۱ اردیبهشت هنوز دانشجویان پیشگام در برخی از دانشگاه‌ها هم‌چون تربیت معلم دفاتر خود را ترک نکرده و از آن دفاع می‌کردند.

در مشهد روز شنبه مهاجمان در درگیری با دانشجویان که منجر به مجروح شدن حدود ۴۰۰ دانشجو شد، دفاتر دانشجویان را تصرف کردند، محسن رفعتی دانشجوی پیشگام و شکرالله مشکین‌فام دانشجوی هوادار مجاهدین از جمله کشته‌شدگان مشهد در این روز هستند. در شیراز از صبح روز شنبه درگیری بین دانشجویان و مهاجمان آغاز شد که منجر به مجروح شدن حدود ۵۰۰ نفر و کشته شدن ۳ نفر گردید که نام یکی از آن‌ جان‌فشاندگان نسرین رستمی است.

روز جمعه ۲۹ فروردین، علی خامنه‌ای امام جمعه تهران در نماز جمعه گفت: “دانشجویان مسلمان ما دیگر تحمل این را ندارند که ستاد گروه‌های مسلح ضد اسلامی، سازماندهی را در داخل دانشگاه‌ها بکنند… دانشگاه‌ها مرکزی شود برای این‌که چند نفر قدداره‌بند علیه جمهوری اسلامی آن‌جا بنشینند، عده‌ای را به ترکمن بفرستند، عده‌ای را به کردستان”. همان شب اطلاعیه “شورای انقلاب اسلامی” به ریاست بنی‌صدر بعد از دیدار اعضای آن با خمینی منتشر شد که در آن اعلام شده بود “تا پایان روز دوشنبه اول اردیبهشت باید تمام دفاتر فعالیت گروه‌های دانشجویی در دانشگاه‌ها و موسسات عالی برچیده شود در غیر این صورت اعضای شورا به‌اتفاق رئیس‌جمهور همراه با مردم در دانشگاه‌ها حاضر شده و این کانون‌های اختلاف را برخواهند چید”. “شورای انقلاب اسلامی” اما به این اطلاعیه بسنده نکرد و تنها یک روز بعد با صدور بیانیه‌ای ۱۰ ماده‌ای رسما تعطیلی دانشگاه‌ها را اعلام کرد. بنی‌صدر نیز در سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی یکشنبه ۳۱ فروردین بر ضرورت عمل به تصمیمی که برای تعطیلی دانشگاه‌ها با حضور خمینی اتخاذ شده بود تاکید کرد.

در روز یکشنبه جمعیت بسیاری در دانشگاه‌ تهران، خیابان‌های اطراف آن و بویژه خیابان ۱۶ آذر که دفتر مرکزی پیشگام نیز در آن قرار داشت تجمع کرده بودند. در این روز درگیری‌های پراکنده‌ای وجود داشت. در روز دوشنبه ۱ اردیبهشت جمعیت حامی دانشجویان به ده‌ها هزار نفر رسید. در این روز درگیری‌ها تشدید شد و از ساعت ۱۱ حمله نیروهای رژیم به صفوف دانشجویان و حامیان آن‌ها آغاز می‌شود که از ساعت ۲ بعدازظهر پاسداران با تیراندازی (ابتدا هوایی) وارد درگیری می‌شوند. درگیری به نیمه‌های شب می‌رسد و تعدادی کشته و تعداد بسیار زیادی مجروح می‌شوند.

صبح روز سه شنبه ۲‌ اردیبهشت و در حالی که دانشگاه به تسخیر نیروهای مسلح رژیم درآمده بود، هواداران رژیم همراه با بنی‌صدر به دانشگاه تهران وارد شده و بنی‌صدر برای هواداران رژیم سخنرانی کرد. در حالی که بنی‌صدر در دانشگاه مشغول سخنرانی بود، هزاران نفر در آن‌سو، در بیمارستان هزار تختخوابی در تشییع جنازه ۳ تن از جان‌فشاندگان شب گذشته فریدون آشوری (دانش‌آموز پیشگام)، رویا علی‌پناه‌فرد و صدیق زارعی شرکت کرده بودند.

در همین روز (شنبه ۲ اردیبهشت) به دانشسرای عالی زاهدان نیز حمله و تعدادی زیادی از دانشجویان مجروح می‌شوند. در این حمله یکی از دانشجویان پیشگام به نام صادق نظیری توسط جلادان رژیم کشته می‌شود.

در رشت، نیروهای رژیم که در راس آن‌ها هادی غفاری قرار داشت، سوم اردیبهشت حمام خون به راه انداختند و ۱۲ نفر را به قتل رساندند. منیره موسی پور، امان الله ایمانی، جهانی ، محمد شادمان، خسرو بنیاد، اصغر مجابرآبادی، علی صفر زاده(طرقی) (دانش‌آموز)، اصغر بیک آبادی (کارمند)، پیروز برانداخت، جواد گرگری، اصغر گنجی و احمد گنجه‌ای جان‌فشاندگان این روز هستند. همچنین فرامرز حمید که از دستگیر شدگان دانشگاه گیلان بود در تابستان سال ۶۰ اعدام شد.

اما وحشیانه‌ترین تهاجم به دانشگاه، در اهواز و دانشگاه جندی‌شاپور رخ داد. خوزستان یک استان بسیار پر اهمیت برای رژیم بود. از یک سو به دلیل منابع نفتی و از سوی دیگر به‌دلیل مسائل ملی و محبوبیت نیروهای انقلابی در میان مردم بویژه در میان طبقه کارگر. سه هفته قبل از یورش به دانشگاه، بیش از ۱۲۰ کارگر صنایع فولاد اخراج و حتا تعدادی دستگیر شده بودند. بعد از قیام ۵۷ در دانشگاه جندی‌پور، انجمن اسلامی با کمک نیروهای نظامی بارها تلاش کرده بود تا جلسات و مراسم‌های دانشگاه را برهم زند اما به دلیل حضور کارگران، معلمان و دیگر اقشار جامعه در این مراسم‌ها، نتوانسته بود به هدف خود برسد.

احمد جنتی آن زمان حاکم شرع “دادگاه‌های انقلاب” خوزستان و امام جمعه اهواز بود. وی در اطلاعیه‌ای که بارها از رادیو و تلویزیون خوزستان پخش می‌شود، فراخوان برگزاری نماز در روز سه شنبه ۲ اردیبهشت در دانشگاه اهواز را می‌دهد. این در حالی بود که دانشگاه هنوز تخلیه نشده و دانشجویان در دانشگاه بودند. در این میان عده‌ای از مردم معمولی هم برای نماز می‌آیند. اما مهم حضور چند صد نفر افراد مسلح با لباس شخصی و حتا نظامی بود. تعدادی از اوباش محلات “کمپلو” و “لشکرآباد” نیز توسط نیروهای نظامی برای این کار اجیر شده و به دانشگاه آمده بودند. در همان روز نیروهای نظامی در حالی که با ماشین‌های خود دانشگاه را به محاصره درآورده بودند، از ورود دیگر ماشین‌ها به محوطه دانشگاه جلوگیری می‌کردند. همه‌ی این‌ها نشان‌دهنده این بود که نیروهای حکومت به رهبری جنتی خود را برای کشتار دانشجویان آماده کرده بودند. حتا صبح همان روز به بهانه این که در بیمارستان شماره یک اهواز (جنب دانشگاه) بمب کار گذاشته شده، بیماران را از تخت‌های‌شان پایین کشیده بودند.

بعد از برگزاری نماز و با فرمان جنتی در خطبه‌های پس از نماز، حمله به دانشگاه شروع شد. از سوی دیگر رادیوی خوزستان تبلیغ می‌کرد که “دانشجویان با تیربار به صفوف نمازگزاران حمله کرده‌اند” و پیام جنتی را می‌خواند که خواستار کمک شده بود!!! پاسداران از فاصله نزدیک دانشجویان را با تیر می‌زدند. جبرائیل هاشمی از فاصله سه متری مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به خیل جانفشاندگان جنبش دانشجویی پیوست. پاسداران یکی از دختران را متوقف کرده، کلت را به شقیقه‌اش گذاشته و شلیک می‌کنند. جنایتکاران با قمه سینه طاهره حیاتی چهارده ساله، دانش‌آموز پیشگام یکی از دبیرستان‌های اهواز را شکافتند و بدین ترتیب طاهره در میدان ورودی دانشکده علوم دانشگاه اهواز در خون سرخ خود غلطید.

مهناز معتمدی همراه با تعدادی دیگر از دختران دانشجو که دستگیر شده بودند با چشمان بسته در مقابل دیوار قرار داده شده بودند. پاسداران برای ارعاب در اطراف سر آنها شروع به شلیک گلوله کردند که مهناز به پاسداران اعتراض می‌کند. پاسداران موهای سرش را گرفته و او را روی زمین کشیدند، سپس با مشت و لگد او را به گوشه‌ای انداخته و به رگبار مسلسل بستند. در چندین مورد از سوی اوباشان رژیم به دختران تجاوز شد و حداقل جسد سه دختر از رودخانه کارون بیرون کشیده شد. جدا از آن جسد تعدادی از دیگر دستگیرشدگان نیز در روزهای بعد در نخلستان‌های اهواز و یا رودخانه کارون پیدا شد.

پنج‌شنبه ۵ اردبیهشت جنایت دیگری رخ داد. تعدادی از زندانیان به دلیل شمار بالای دستگیری‌ها به تالار شهرداری اهواز برده شده و در آن‌جا نگاه‌داری می‌شدند. در این روز خانواده‌ها نیز به محل نگاه‌داری آن‌ها می‌آیند. زندانیان با دیدن خانواده‌ها شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد سر می‌دهند که به یکباره پاسداران به طرف زندانیان شلیک می‌کنند که ۸ زندانی کشته و ۳۶ تن زخمی می‌شوند که تعدادی از آن‌ها نیز هم‌چون ناصر بهرامی و کورش پیروزی در بیمارستان و یا جاهای دیگر کشته می‌شوند. یکی از زخمی‌ها نیز فردای آن روز در حالی که با قمه گردن او را شکافته بودند تحویل خانواده‌اش شد. عجب آن‌که هم‌چون جان‌فشاندگان سال‌های اخیر در دی ۹۶ و آبان ۹۸، جمهوری اسلامی با وقاحت و بیشرمی وصف‌ناشدنی برخی از جان‌فشانده‌گان را به عنوان “شهدای” خود به خاک می‌سپارد.

شنبه ۱۳ اردیبهشت به حکم “دادگاه انقلاب اسلامی اهواز” که ریاست آن با جنتی جلاد بود احمد موذن و مسعود دانیالی که در جریان حمله به دانشگاه دستگیر شده بودند اعدام شدند. اسماعیل نریمیسا پزشک محبوب مردم اهواز، استاد دانشکده پزشکی که در کنار کار در بیمارستان جندی‌شاپور اهواز، با کمک همکاران‌اش درمانگاهی در محله فقیرنشین حصیرآباد اهواز دایر کرده و به درمان رایگان بیماران می‌پرداخت به همراه چند تن دیگر از دستگیرشدگان حمله به دانشگاه هم‌چون مهدی علوی شوشتری و منوچهر جعفری روز ۶ تیرماه به‌ جوخه‌های اعدام سپرده شدند. رفیق اسماعیل نریمیسا که در محل کار خود توسط ماموران رژیم دستگیر شده بود، در همان تالار شهرداری بود که پاسداران تعدادی از زندانیان را به گلوله بستند. بعد از به گلوله بستن زندانیان دکتر نریمیسا را نیز از جمع زندانیان جدا کردند. در اطلاعیه “دادگاه انقلاب اسلامی اهواز” یکی از جرائم دکتر نریمیسا مداوای مجروحان ذکر شده بود!!! مسعود ربیعی، اسدالله خرمی و غلام صالحی نیز از دستگیرشدگان حمله به دانشگاه بودند که با حکم احمد جنتی حاکم شرع خوزستان و امام جمعه اعدام شدند. از دیگر جان فشاندگان حمله اوباشان و قمه‌کشان رژیم به دانشگاه جندی‌شاپور می‌توان از فرزانه رضوان، حمید درخشان، فرهنگ انصاری، سعید مکوند، غلام سعیدی، محمد عزیزپور، احسان‌الله آبفشانی و محمود لرستانی (کارگر شرکت نفت) یاد کرد. در این‌جا باید تاکید کرد که هنوز تعداد کامل جان فشاندگان حمله به دانشگاه‌ها مشخص نشده است.

بعد از تعطیلی دانشگاه‌ها و به خون کشیده شدن ده‌ها تن از دانشجویان و مبارزان، “ستاد انقلاب فرهنگی” با فرمان خمینی در تاریخ ۲۲ فروردین ۵۹ و با هدف “اسلامی” کردن دانشگاه‌ها شکل گرفت. اعضای “ستاد انقلاب فرهنگی” که بعدها به “شورای عالی انقلاب فرهنگی” تغییر نام یافت، عبارت بودند از: محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس ال احمد، جلال الدین فارسی و علی شریعتمداری.

خمینی در ۲۷ آذر ۵۹ در دیدار با تعدادی از طلبه‌ها و اعضای “دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه” از تلفیق حوزه و دانشگاه حمایت کرد و گفت این قدم اول در راه اسلامی کردن دانشگاه است. وی گفت: “در دانشگاه‌های ما یک عده‌ای، البته هم متعهد بودند و هم چه، اما در اقلیت واقع شده بودند که مشت محکم کمونیستها نمی‌گذاشت اینها کاری انجام بدهند… باید تهذیب بشوند اینها. باید اشخاص متعهد – چه در حوزه‌های علمیه و چه در دانشگاه – کمر خودشان را محکم ببندند برای اصلاح. حالا شما آقایان یک قدم برداشتید و این قدم پُر برکتی است و او اینکه آن دیوار بزرگی که بین شما کشیده بودند، آن سدّ عظیمی را که مابین به اصطلاح فیضیه و دانشگاه کشیده بودند، آن سد را شما شکستید”.

در طول دو سالی که دانشگاه‌ها بسته بودند هزاران دانشجو و استاد از دانشگاه‌ها تصفیه و اخراج شدند. در سال ۵۹ بنابر آمار رسمی ۱۷۴ هزار دانشجو در دانشگاه‌های ایران تحصیل می‌کردند، اما در سال ۶۱ و با باز شدن دانشگاه‌ها تعداد دانشجویان به ۱۱۷ هزار نفر کاهش یافت که بخشی از آن‌ها نیز دانشجویان جدیدی بودند که تازه به دانشگاه قدم می‌گذاشتند. در سال ۵۹ تعداد هیات علمی دانشگاه‌ها ۱۶۷۷۷ نفر بود که بعد از بازگشایی به حدود ۸ هزار نفر رسید، یعنی بیش از ۵۰ درصد اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها اخراج شده بودند.

با تعطیلی دانشگاه و اخراج، زندان و اعدام دانشجویان و اساتید مترقی، و ایجاد تشکل جدیدی با نام “دفتر تحکیم”، جمهوری اسلامی کنترل دانشگاه‌ها را در دست گرفت و تا سال‌ها به دلیل شرایط حاکم بر جامعه، دانشگاه‌ها در کنترل حکومت باقی ماندند. با تعمیق بحران سیاسی و اقتصادی که گسترش نارضایتی عمومی را از دهه‌ی ۷۰ در پی داشت، کم کم اعتراضات دانشجویی نیز شکل گرفت که برجسته‌ترین آن اعتراضات تیرماه ۷۸ بود. اما ویژگی مهم این دوره از اعتراضات دانشجویی نقش و نفوذ بخشی از حاکمیت در جنبش دانشجویی تازه پا گرفته بود، نقشی که جریان “اصلاح‌طلب” حاکمیت اساسا در کل جامعه برعهده داشت و بویژه این نقش در جنبش معلمان، دانشجویی و زنان پُررنگ‌تر بود. آن‌ها توانسته بودند با جذب بخش‌هایی از خرده‌بورژوازی مدرن به‌عنوان پایگاه اجتماعی خود موازنه قوای سیاسی را به نفع حاکمیت حفظ کرده و اعتراضات را در اشکالی مناسب و در چارچوب قوانین حاکم در نظام اسلامی محدود کنند. هر چند که بارها منافع خاص معلمان، زنان و دانشجویان تضادهایی با تلاش‌ها، محدودیت‌های فکری و منافع طبقاتی جریان “اصلاح‌طلب” پیدا ‌کرد و در نتیجه منجر به اعتراضاتی گردید که خارج از چارچوب مد نظر جریان “اصلاح‌طلب” بود که اعتراضات دانشجویی تیر ۷۸ یک نمونه آن بود و اعتراضات معلمان در سال ۸۰ یک نمونه دیگر آن. اما در مجموع و به رغم وجود گرایشاتی رادیکال و حتا چپ در این جنبش‌ها، جریان “اصلاح‌طلب” حاکمیت دست بالا را در این جنبش‌ها داشت.

اما در مسیر تعمیق مبارزه طبقاتی مسلم بود که رفته رفته از نقش “اصلاح‌طلبان” حکومتی در این جنبش‌ها کاسته خواهد شد چرا که این جریان پاسخی عملی برای خواست‌های آن‌ها نداشت. نه فقط خواست‌های صنفی و اقتصادی، بلکه این جریان حتا در ایجاد یک فضای سیاسی که خرده‌بورژوای مدرن بتواند نفس بکشد نیز ناتوان بود.

جنبش دی‌ماه ۹۶ و وارد شدن جامعه به یک دوران انقلابی اعلام پایان نقش “اصلاح‌طلبان” در حفظ موازنه قوای سیاسی به نفع حاکمیت و اساسا اعلام پایان نقش “اصلاح‌طلبان” در داخل حاکمیت بود. در همین مقطع است که شعار دانشجویان دانشگاه تهران “اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا” به سرعت در میان جامعه جا باز کرد. با جنبش دی‌ماه ۹۶ نه تنها جامعه وارد یک دوران انقلابی شد بلکه تاثیر آن بر تمامی جنبش‌های دیگر نیز بسزا بود و صد البته جنبش دانشجویی نیز از این تاثیرات مبرا نبود.

از این مقطع است که گرایش رادیکال، چپ و سوسیالیستی دانشجویی راه خود را به سرعت در جنبش دانشجویی باز کرده تا جایی که در سال‌های ۹۷ در حمایت از جنبش کارگری و در نهایت در سال ۹۸ چنان خوش درخشید که اساسا به انزوای جریان‌های اصلاح‌طلب و دیگر جریانات بورژوایی در جنبش دانشجویی منجر گردید. شعارهای رادیکال، پُر محتوا و مبارزات جنبش دانشجویی آن‌چنان بود که حتا اپوزیسیون بورژوایی از سلطنت‌طلبان تا بورژوا لیبرال‌هایی را که در تلاش برای نفوذ در میان صفوف جنبش کارگری بوده و هستند، به موضع گیری علیه جنبش نوین دانشجویی کشاند. اما تمام این مواضع نشانه‌ی درماندگی این جریانات بود. جنبش رادیکال، چپ و سوسیالیستی دانشجویی توانست پس از حدود ۴۰ سال بار دیگر پرچم سرخ خود را که آغشته به خون دانشجویان از جمله جان فشاندگان تهاجم به دانشگاه‌ها در اردیبهشت ۵۹ بود شجاعانه برافرازد.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۶۸ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.