جمهوری اسلامی متهم اصلی این جنایت است

روز شنبه ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۲، داریوش مهرجویی کارگردان نامدار سینمای ایران و همسرش وحیده محمدی فر – فیلمنامه نویس- به طرز فجیعی در ویلای شخصی شان در زیبادشت فردیس کرج به قتل رسیدند. انتشار خبر قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر که شباهت زیادی به کاردآجین شدن داریوش و پروانه فروهر در اول آذر ۱۳۷۷ داشت، به طرز عجیبی اذهان عمومی جامعه را به ماجرای قتل های زنجیره ای کشانید و انگشت اتهام از هرسو به سمت جمهوری اسلامی نشانه رفت. قتلی که از جمیع جهات تداعی کننده قتل های زنجیره ای در سال های میانی دهه ۷۰ بود. قتل هایی که تحت فتوای برخی از روحانیون بلندپایه جمهوری اسلامی از جمله محسنی اژه ای توسط عناصر وزارت اطلاعات در زمان وزارت علی فلاحیان (وزیر اطلاعات دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی) و دری نجف آبادی (اولین وزیر اطلاعات کابینه محمد خاتمی) شکل گرفت. روند اینگونه قتل های سیاسی اگرچه از سال های جلوتر آغاز شده بود، اما در مرداد ۱۳۷۵ با توطئه سقوط اتوبوس حامل ۲۱ نویسنده و روزنامه نگار ایرانی راهی سفر به ارمنستان، شدت گرفت و پس از آن با کشتن تعدادی از نویسندگان، شاعران و مترجمان کشور به صورت زنجیره ای ادامه یافت.

سعید امامی – معاونت وقت وزارت اطلاعات- از جمله اصلی ترین فرد تیم عملیاتی قتل های زنجیره ای بود که پس از افشای قتل ده ها نویسنده و شاعر و مترجم دستگیر، و تحت بازجویی بازجویان منتسب به جناح موسوم به “اصلاح طلبان” حکومتی درون وزارت اطلاعات قرار گرفت. نهادهای بالا دستی حاکمیت از جمله دستگاه قضایی رژیم برای جلوگیری از افشای بیشتر اسرار قتل های زنجیره ای و ممانعت از برملا شدن نقش مستقیم خامنه ای در قتل فجیع تعدادی از نویسندگان کشور از جمله احمد میرعلایی، غفار حسینی، پیروز دوانی، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، داریوش و پروانه فروهر، در ایامی که سعید امامی در بازداشت و زیر بازجویی بود، با خوراندن “داروی نظافت” به او و اعلام خودکُشی کردن سعید امامی در حمام، عملا این مهره کلیدی و صندوقچه اسرار قتل های زنجیره ای را نیز سر به نیست کردند.

با چنین پیشینه ای از کشتار نویسندگان و هنرمندان توسط ماموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی بود که قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر بار دیگر ذهنیت و فضای ملتهب جامعه را به سوی قتل های زنجیره ای کشانید. ابهامات و اظهار نظرهای اولیه پلیس جنائی در مورد نحوه قتل و اعلام اینکه درهای ورود ساختمان به هنگام وقوع جرم قفل نبوده اند، ادعای اینکه بطور واقعی سرقتی صورت نگرفته و قاتلان برای دزدی وارد خانه نشده بودند، و مهمتر اینکه دوربین های ورود به شهرک نیز از چند هفته قبل کار نمی کردند، جملگی بر این امر دلالت داشته و دارند که دست جمهوری اسلامی و یا عناصری از نیروهای درون حاکمیت در قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر دخیل بوده اند.

قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر به هر شکلی که صورت گرفته باشد و حتا اگر با کمی تساهل بخواهیم واژه “قتل مشکوک” را برای این فاجعه بکار گیریم، باز هم صورت مسئله تغییری نخواهد کرد و پای جمهوری اسلامی مستقیم و غیر مستقیم در این جنایت هولناک درمیان است. جنایتی که به صورت سازمان یافته و از پیش برنامه ریزی شده انجام گرفته و به طور واقعی نمی تواند از طرف فرد یا افرادی تحت عنوان “دشمنی شخصی” یا “دزدی”  صورت گرفته باشد. با توجه به کارنامه جنایتکارانه جمهوری اسلامی در انجام اینگونه قتل های سیاسی که در ۴۴ سال گذشته به دفعات تکرار شده اند، نه فقط نویسندگان و هنرمندان و سینماگران جامعه، نه فقط عناصر و افرادی از بعضی جناح های درون حاکمیت، که حتی توده های مردم عادی نیز به ضِرس قاطع قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر را به جمهوری اسلامی نسبت دادند. قتلی که برای منکوب کردن هنرمندان در دفاع آزادی بیان و اندیشه و اعتراض آنان علیه سرکوب و سانسور در جامعه صورت گرفته است.

انتساب این قتل در بازتولید قتل های زنجیره ای، آنچنان در جامعه قوت گرفت که حتی مسیح مهاجری، مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی نیز در واکنش به آن نوشت: “اگر بررسی ها به واقعیت تلخی از قبیل ارتکاب این جرم توسط باندهای توطئه گر داخلی منتهی شد، مبادا ملاحظه ای صورت بگیرد و با توسل به توجیهات غیرشرعی و غیرقانونی از اعلام اسامی و برخورد با افراد باندها خودداری شود”.

در پی انجام این جنایت وحشیانه، کانون نویسندگان ایران نیز روز دوشنبه ۲۲ مهر، با صدور اطلاعیه ای علاوه بر اینکه از داریوش مهرجویی به عنوان یکی از کارگردانان نام آور سینمای ایران نام برد که خالق آثار ماندگاری نظیر “دایره مینا”، “گاو”، “آقای هالو”، “اجاره نشین ها” و “هامون” بود، در مورد قتل او نوشت، از آنجاییکه جمهوری اسلامی “ید طولایی در تعقیب و آزار و حتی قتل نویسندگان و هنرمندان آزادی خواه دارد…این جنایت هولناک، که بسیاری از ابعاد آن همچنان در پرده ای از ابهام باقی مانده است، واکنش های گسترده ای برانگیخت و جامعه را در بهت و خشم فرو برد”.

علاوه بر این، بسیاری از شبکه های اجتماعی نیز با محکوم کردن این جنایت، قتل داریوش مهرجویی و همسرش را مشابه “قتل های زنجیره ای” دانستند. گستردگی این ذهنیت و مقایسه این جنایت با “قتل های زنجیره ای” دهه هفتاد آنچنان در جامعه شتاب گرفت که بسیاری از رسانه های حکومتی نسبت به این شبیه سازی واکنش نشان دادند. احمد وحیدی، وزیر کشور جمهوری اسلامی نیز در واکنش به شبیه سازی این فاجعه با قتل های زنجیره ای گفت: هدف شایعه سازانِ شباهت قتل مهرجویی با قتل های زنجیره ای ناامن سازی روانی جامعه است.

با گسترش ابعاد ماجرای قتل داریوش مهرجویی و همسرش که بطور همه جانبه و واقعی گریبان جمهوری اسلامی را گرفته است، دستگاه قضایی و امنیتی رژیم وارد میدان شدند و همانند بسیاری موارد دیگر با دستگیری چند فرد “مظنون”، تلاش کردند تا به زعم خود ماجرا را جمع کرده و سر و صدای این جنایت را بخوابانند. سکوت سه روزه و بی نتیجه ماندن بررسی ابعاد این جنایت توسط پلیس جنایی و اینکه این قتل فجیع چگونه و توسط چه کسانی صورت گرفته است، کار رژیم را در توجیه مخدوش کردن ماجرا دشوارتر کرد. خصوصا با توجه به پیشینه جمهوری اسلامی در پنهان کاری و سناریو سازی های جعلی دستگاه های امنیتی و قضایی، با گذشت هر روز ظن عمومی جامعه هرچه بیشتر به سمت “قتل های زنجیره ای” کشیده شد.

طبق اظهارات اولیه پلیس و دستگاه قضایی، ابتدا پای باغبان سابق و موضوع دزدی از منزل مقتولین مطرح گردید. بعد گفتند با توجه به اظهارات مونا – دختر داریوش مهرجویی- سرقتی در کار نبوده است. پس از سه روز که فشار افکار عمومی  بر رژیم در حال افزایش بود، به یکباره اعلام شد که ۳ مظنون دستگیر شده اند. کمی بعد، تعداد مظنونان بازداشت شده را ۹ نفر اعلام کردند و حسین فاضلی هریکندی، رئیس دادگستری استان البرز اعلام کرد که تحقیقات انجام شده تا کنون حکایت از آن دارد که علت و انگیزه قتل به جهت “وجود اختلافات شخصی” مابین متهمان و مقتولان بوده است.

پس از ۵ روز، رئیس دادگستری استان البرز اعلام کرد، ۳ تن از ۹ مظنونی که در فاصله چند روز گذشته بازداشت شده و تحت “روش های فنی” کارآگاهان پلیس جنایی به قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر اعتراف کرده اند، جهت بازسازی صحنه وقوع قتل به منزل مقتولین می روند. پوشیده نیست واژه “روش های فنی” همان اسم رمز شکنجه های مرگبار اداره آگاهی است که همواره در اعتراف گیری های اجباری بکار رفته است.

سپس خبرگزاری ایسنا در مورد بازداشت “قاتل اصلی” از قول هریکندی نوشت: در صحنه قتل چهار نفر حضور داشتند که سه نفر از آنها در روزهای گذشته دستگیر شده بودند و نفر چهارم امروز [۲۷ مهر] در صحنه قتل حضور داشت که با دستور قاضی بازداشت شد. به گفته هریکندی همراه فردی که امروز بازداشت شد، چاقو و ۲ عدد گوشی تلفن همراه و چند قطعه طلای همسر مرحوم مهرجویی کشف شده است”.

در واقع طبق گفته رئیس دادگستری استان البرز، “کشف قاتل اصلی” پس از آن صورت گرفت که کارآگاهان پلیس آگاهی در تلاش بودند تا صحنه قتل را با فضاسازی و صحنه آرایی سه متهم دستگیر شده که به قتل اعتراف کرده اند در حضور “دادستان فردیس” بازسازی کنند. از خوش شانسی جمهوری اسلامی و سناریونویسان رژیم، درست در همان زمانی که مشغول بازسازی صحنه بودند، ماموران متوجه حضور “قاتل اصلی” در صحنه می شوند که بلافاصله او نیز با حکم قاضی پرونده دستگیر می شود.

این بخش از سخنان هریکندی، به روشنی نشان می دهند که جمهوری اسلامی و دستگاه قضایی آن با این شیوه های ساده لوحانه و طنزآمیز تا چه حد در تلاشند تا گریبان رژیم را از دست داشتن در این جنایت فجیع رها سازند. اینکه قاتلی پس از انجام قتل و زمانی که پلیس برای بررسی صحنه و چگونگی انجام قتل در صحنه است، بخواهد در محل قتل حضور یابد، امری است که در بعضی از فیلم های پلیسی – جنایی دیده شده است. اما نه قاتلی که پس از ۵ روز، “چاقو، دو عدد گوشی تلفن همراه [احتمالا سرقت شده] و چند قطعه طلای همسر مهرجویی” که همچنان در جیب خود دارد، بخواهد به هنگام بازسازی صحنه قتل توسط سه متهمی که “قاتل اصلی” را می شناسند، در محل حادثه حضور یابد.

همه این صحنه سازی های مسخره این احتمال را تقویت می کند که جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت و خاموش کردن صدای اعتراض نویسندگان و هنرمندان و سینماگران به چنین جنایت فجیعی دست زده است. جنایتی که اکنون با توسل به انواع ترفندهای همیشگی خود در صدد است تا با نمایش اینگونه صحنه آرایی های مضحک ذهنیت جامعه را جهت پیدا کردن چند گردن برای طناب دار آماده سازد. بدان امید که بتواند با اعدام چند نفر پرونده قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر را به سرعت مختومه اعلام کند.

اگر در سال ۱۳۷۷، بعد از قتل فجیع داریوش و پروانه فروهر، به دلیل جناح بندی های درون حاکمیت دریچه ای برای رمزگشایی بخشی از “قتل های زنجیره ای” باز شد، در شرایط کنونی اما به دلیل یکدست شدن و همدستی سه نهاد اجرایی، قضایی و قانون گذاری هیأت حاکمه با هم، باز شدن روزنه ای برای گشایش حقیقت ماجرا  عملا امری غیر ممکن و محال است.

ناصر زرافشان، وکیل خانواده های قتل های زنجیره که برای این اقدام شجاعانه خود متحمل ۵ سال زندان هم شد، در مورد این جنایت هولناک گفته است: قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر، از نظر ظاهری و فیزیکی مشابه قتل داریوش و پروانه فروهر است… قاتلان به دنبال یک کار پر سر و صدا بوده اند… پلیس تحت تاثیر اعمال نفوذ مراجع قدرت است و جامعه به آن اعتماد ندارد… لذا امکان دادرسی عادلانه نسبت به بیست سال گذشته کمتر شده است”.

در دهه هفتاد وقتی داریوش و پروانه فروهر توسط آدمکُشان اطلاعاتی جمهوری اسلامی کاردآجین شدند، جامعه تحت تاثیر این قتل فجیع چنان در بهت و ناباوری فرو رفت که خامنه ای برای شستن دست های خون آلود خود و دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی طی سخنانی اعلام کرد: “دشمن کُشی، دشمنان خود را می کُشد. پس چرا سراغ فروهر بره؟ مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدیدآمدن این فتنه های سال ۶۰، دشمن ما شد. اما دشمن بی خطر، دشمن بی ضرر…این دو مرحوم دشمنان ما بودند، اما دشمنان بی ضرر، بی خطر که هیچ ضرری نداشتند”. با این همه وقتی بخشی از ماجرای قتل های زنجیره ای برملا گردید، معلوم شد همین “دشمنان بی خطر” توسط تیم سعید امامی کاردآجین شده اند. تجربه سال های سپری شده نشان داده است که در نزد حاکمان جمهوری اسلامی درجه چرایی کشتن افراد، صرفا به میزان دشمنی آنان با رژیم مربوط نمی شود. آنچه برای جمهوری اسلامی مهم است، اعتبار اجتماعی افراد و سنگینی وزن آنان در نزد اهالی هنر است. همان اندازه از دشمنی به اصطلاح “بی خطر” اینگونه سینماگران و کارگردانان نامی سینمای ایران به دلیل اینکه می تواند بر روی توده هنرمندان و در عرصه ای وسیع تر روی توده های مردم ایران تاثیر گذار باشد، برای دستگاه سرکوب و ترور جمهور اسلامی دلیل قانع کننده ای برای حذف فیزیکی اینگونه هنرمندان است.

اگرچه کانون نویسندگان ایران به دلیل پیشینه درخشانی که در دفاع از آزادی بی حد و حصر بیان و اندیشه  داشته اند به شدت زیر تیع خشم و انتقام جمهوری اسلامی قرار داشته و ازاین نظر موقعیت آنان قابل قیاس با سینماگران و هنرمندان نیست، اما با شکل گیری جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی”، سیر تحولات سیاسی، اجتماعی جامعه در یک سال گذشته به گونه ای پیش رفته است که بخشی از هنرمندان و سینماگران و کارگردانان سینما نیز در محدوده هایی وارد اعتراض شده اند. همان هنرمندان و سینماگران و کارگردانانی که طی ۴۴ سال گذشته، همواره مهر سکوت بر لب داشتند و در موارد بسیاری هم  همدست جمهوری اسلامی بودند، اکنون علیه رژیم و کشتارهای آدمکُشان فاشیست آن زبان به اعتراض گشوده اند. داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر، اگرچه به زعم خامنه ای و نیروهای اطلاعاتی آن “خطری” برای جمهوری اسلامی نداشتند، اما به دلیل جایگاهی که این کارگردان سینما در میان اهالی هنر، سینماگران و هنرمندان داشت، همین حد از اعراضات او که در ماه های اخیر زبان به اعتراض علیه کشتار جوانان و حجاب اجباری و سرکوب و سانسور گشوده بود، می توانست سرآغاز زنگ خطری برای جمهوری اسلامی در ورود هرچه بیشتر سینماگران به صحنه پیوستن آنان به مبارزات توده های مردم ایران باشند. از آنجا که هنرمندان و سینماگران و بازیگران سینمایی در مقایسه با نویسندگان عموما در نزد توده های مردم ایران چهره های شناخته تری هستند، روشن است که روند پیوستن آنان به اعتراضات مردمی، برای جمهوری اسلامی سنگین و تاحدودی غیر قابل تحمل است. از این رو، قتل فجیع داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر می تواند حامل پیام آدمکشان جمهوری اسلامی به سینماگران و هنرمندان معترض باشد. پیامی که در صدد است با ایجاد رعب و وحشت در میان هنرمندان و سینماگران، آنان را از ورود به اعتراضات و پیوستن به صفوف مبارزاتی توده های مردم ایران بر حذر دارند. اقدامی که با توجه به شرایط انقلابی جامعه بجای اینکه به سود جمهوری اسلامی باشد، به ضرر آن تمام خواهد شد. چرا که شرایط امروز جامعه و روند انقلابی آن به سوی تحولات بنیادی پیش می رود  و شرایط کنونی جامعه بکلی با دهه هفتاد و سال های پس از آن متفاوت است.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۴۱  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.