نیازمبارزه سیاسی طبقه کارگر به یک شعار سیاسی  واحد

پوسیدگی نظم اقتصادی- اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران بیش از آن آشکار است که نیاز به توضیح و تشریح آن باشد. هرکس آشکارا می‌بیند که بحران‌های عمیق تمام جوانب  نظم موجود را فراگرفته است. طبقه حاکم به همگان نشان داده است که راهی برای حتی تخفیف این بحران‌ها ندارد تا چه رسد به حل آن‌ها. چندین سال است که طغیان و ناآرامی‌های بزرگ علیه این نظم پوسیده، سراسر جامعه را فراگرفته است. کارگران در مقیاسی بس گسترده به اعتصاب روی آورده‌اند. معلمان، بازنشستگان و پرستاران مکرر تجمعات اعتراضی برپا کرده‌اند. روزی نمی‌گذرد که شاهد اعتراضات و مبارزات کارگران و زحمتکشان به این یا آن شکل در شهرهای کشور نباشیم. این مبارزات گاه شکل تظاهرات سراسری و قیام‌های توده‌ای را به خود گرفته است.همان‌گونه که تجربه چند سال اخیر نشان داده است، وقوع اتفاقات سیاسی حتی بزرگ‌تر ازآنچه تاکنون رخ‌داده است، هرلحظه محتمل است.  تمام شواهد موجود حاکی از آمادگی شرایط عینی برای وقوع یک انقلاب در ایران است.

باگذشت هرروز، این نیاز جامعه به یک انقلاب و سرنگونی طبقه حاکم  بیشتر آشکار می‌گردد، اما به‌رغم فراهم شدن موقعیت عینی برای انقلاب، وقوع آن  همچنان به تأخیر افتاده است. دلیل آن‌هم در این است که این تغییر در شرایط عینی، با تغییر شرایط ذهنی منطبق بر آن، همراه نشده است. این واقعیت در عین حال نشان می‌دهد که هر موقعیت انقلابی الزاماً به انقلاب منجر نمی‌گردد و هیچ طبقه ارتجاعی ، حتی با عمیق‌ترین بحران‌ها،  خودبه‌خود سرنگون نخواهد شد، مگر آن‌که طبقه‌ای که رسالت سرنگونی نظم کهنه، ارتجاعی و  پوسیده را بر عهده دارد، از آگاهی، تشکیلات و قدرت لازم برای برپائی انقلاب و پیروزی آن برخوردار باشد.

در جامعه سرمایه‌داری ایران ، تنها یک طبقه، طبقه کارگر است که وظیفه و رسالت برپائی یک انقلاب را بر عهده دارد، منافعش در برپائی انقلاب است، به‌حسب نقش در تولید و جمعیتی که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهد  از قدرت و توان لازم برای مقابله با طبقه ارتجاعی حاکم برخوردار است. با این وجود، از این واقعیت که طبقه کارگر نقش و رسالت برپائی انقلاب را بر عهده دارد و این انقلاب نیاز مبرم جامعه است، چنین نتیجه نمی‌شود که طبقه کارگر همواره آمادگی انجام این وظیفه بزرگ و برپائی انقلاب اجتماعی را  داراست.  پوشیده نیست که به‌رغم فراهم آمدن شرایط عینی برای برپائی انقلاب،  طبقه کارگر هنوز این آمادگی را نیافته که به‌عنوان یک طبقه با مطالبات مستقیماً سیاسی، در نقش نماینده عموم توده‌های ستمدیده مردم ایران علیه نظام حاکم درصحنه سیاسی جامعه ظاهر شود.

این عقب‌ماندگی عامل ذهنی از شرایط عینی  در طول چهار سال اخیر، به‌نوعی از توازن قوا و یک بحران قدرت شکل داده  است که نه رژیم امکان و توان آن را دارد بر بحران سیاسی موجود غلبه کند و طغیان جنبش‌های توده‌ای علیه نظم موجود را مهار کند، بالعکس هرلحظه منتظر وقوع جنبش‌هایی گسترده‌تر از قیام آبان ماه، جنبش بزرگ توده‌ای اخیر در خوزستان و جنبش زنجیره‌ای ده‌ها هزار کارگر پروژه‌ای نفت و گاز و پتروشیمی است  و نه طبقه کارگر و متحدان این طبقه به‌قدر کافی قدرت دارند که رژیم حاکم را سرنگون کنند.

تا جایی که به جنبش طبقه کارگر برمی‌گردد، روند تحولات عینی جامعه ایران به‌ویژه در چند سال اخیر که بر یک دوران رکود و بی‌تفاوتی سیاسی نقطه پایان گذاشت، به‌وضوح ضعف‌ها و عقب‌ماندگی طبقه کارگر را آشکار کرد. به‌رغم بیداری کارگران و بی‌شمار مبارزات آن‌ها در طول چند سال اخیر،  این ضعف و عقب‌ماندگی از کجا ناشی می‌گردد؟ از ضعف آگاهی، بی‌سازمانی  و درجا زدن طبقه کارگر در چهارچوب مبارزه اقتصادی. به سراسر دوران پس از دهه ۶۰ و سرکوب و کشتار پیشروترین کارگران و کمونیست‌ها که نظر افکنیم، روشن است ازآن‌پس،  مبارزات طبقه کارگر ایران هرگز نتوانسته از محدوده مبارزه اقتصادی و یک جنبش خودانگیخته فراتر رود. تغییری که از سال ۹۶ در مبارزات طبقه کارگر رخ داد، نه تغییری کیفی در این مبارزات و ارتقاء آن به یک مبارزه سیاسی طبقاتی ، بلکه افزایش کمی اعتصابات و اعتراضات کارگری حول مطالبات اقتصادی بوده است.  تنها در سال ۹۷ بود که کارگران کارخانه‌های هفت‌تپه، فولاد، هپکو و آذر آب  تلاش کردند با طرح شعارهای مستقیماً سیاسی، این مبارزه اقتصادی را به مبارزه سیاسی طبقه کارگر ارتقاء دهند. اما متأسفانه این ابتکار عمل  نتوانست به جهش کیفی در کل جنبش کارگری و ارتقاء مبارزه به شکلی عالی‌تر منجر گردد.جنبش کارگری در کلیت خود در مرحله مبارزه اقتصادی باقی ماند.  لذا  درحالی‌که به‌ویژه در سال ۹۸ شعار سرنگونی جمهوری اسلامی در هر تظاهرات توده‌ای به شعار عمل توده‌ها تبدیل گردید، این شعار در میان کارگران و در مطالبات آن‌ها انعکاس نیافت . حتی شعارهای مستقیماً سیاسی از نمونه آزادی سیاسی که بیش از هر قشر و طبقه‌ای نیاز طبقه کارگر است، در رأس مطالبات کارگران قرار نگرفت. آنچه در تمام این مبارزات دیده می‌شود، تقریباً همان مطالبات ۴۰ سال گذشته، مبارزه اقتصادی برای فروش نیروی کار با شرایط بهتر، مطالبه افزایش دستمزد، پرداخت دستمزد‌های عقب‌مانده، بهبود شرایط کار و امثال آن بوده است.البته کارگران در مطالبات خود برخی مطالبات سیاسی از نمونه لغو خصوصی‌سازی‌ها را  نیز مطرح کرده و برای آن نیز مبارزه کرده‌اند، اما مطالباتی از نوع مطالبات مستقیماً سیاسی که حاکمیت سیاسی طبقه حاکم و رژیم دیکتاتوری عریان را هدف قرار دهد، نبوده است.

تأسف‌بارتر این‌که به‌رغم مبارزات بی‌شمار کارگران در این چند سال، نه‌تنها یک بهبودی ولو نسبی در شرایط زندگی و معیشت کارگران رخ نداد، بلکه پی‌درپی وخیم‌تر شد. این واقعیتی غیرقابل‌انکار است که امروز حتی در مقایسه با ده سال پیش وضعیت مادی و معیشتی کارگران بسیار وخیم‌تر شده است. هیچ‌گاه در طول تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی، شرایط معیشتی کارگران به درجه امروز وخیم و ستم و استثمار طبقاتی شدید نبوده است. اگر سؤال شود چرا بااین‌همه فشار و ستم و مبارزه، طبقه کارگر حتی درزمینهٔ مبارزه اقتصادی موفقیتی نداشته است؟ علت را باید در خود مبارزه اقتصادی و در این واقعیت جستجو کرد که جنبش طبقه کارگر در محدوده یک جنبش خودانگیخته و مبارزه‌ای اقتصادی محصور ماند و به مبارزه ای سیاسی ارتقاء نیافت. این نشان می‌دهد که در ایران، جایی که دیکتاتوری عریان طبقه سرمایه‌دار حاکم است و بی حقوقی کارگران درنهایت خود قرار دارد، بدون یک مبارزه سیاسی نمی‌تواند حتی یک  بهبود ولو نسبی در وضعیت مادی و معیشتی طبقه کارگر پدید آید .

بنابراین،  این‌که مبارزه طبقه کارگر در چهارچوب مبارزه‌ای اقتصادی باقی‌مانده و به مبارزه‌ای سیاسی ارتقاء نیافته  فقط در این واقعیت انعکاس نمی‌یابد که سطح آگاهی طبقه کارگر از محدوده این مبارزه اقتصادی فراتر نرفته است و در دوران بزرگ‌ترین بحران‌ها و ناآرامی‌های سیاسی جامعه ایران طبقه کارگر نتوانسته به‌عنوان رهبر سیاسی جنبش ظاهر شود، بلکه حتی نتوانسته اندکی شرایط اقتصادی خود را بهبود بخشد.

این‌که چرا به‌رغم این‌همه مبارزات کارگری،  این مبارزه تاکنون نتوانسته به یک مبارزه سیاسی طبقاتی کارگران تبدیل شود را باید در این واقعیت جستجو کرد که آگاهی سیاسی طبقاتی کارگران مستقیماً  از مدار مبارزه اقتصادی و جنبش خود به خودی ناشی نمی‌گردد. مبارزه اقتصادی و جنبش خود به خودی طبقه کارگر فقط زمینه این ارتقاء را فراهم می‌سازد و لااقل در کشورهایی که آزادی‌های سیاسی وجود دارد ، می‌تواند به درجه یک آگاهی سیاسی و مبارزه سیاسی در چهارچوب نظم موجود ارتقاء یابد. در ایران اما آنچه می‌تواند به آگاهی سیاسی طبقه کارگر شکل داده و آن را ارتقاء دهد، فقط مبارزه سیاسی طبقه کارگر است. بنابراین تلاش برای ارتقای مبارزه اقتصادی طبقه کارگر به یک مبارزه سیاسی وظیفه‌ای  فوری است که در غیاب حزب سیاسی  طبقه کارگر، بر عهده سازمان‌های سیاسی کمونیست و پیشروترین و آگاه‌ترین کارگران و محافل کارگری است.

اما این که چرا درگذشته چنین تلاشی صورت نگرفت، نه‌فقط  به کم‌کاری فعالان کارگری کمونیست، بلکه به‌ویژه به شیوع درک‌های انحرافی و بورژوائی در مبارزه طبقه کارگر توسط برخی از گرایش‌های و فعالان کارگری برمی‌گردد که جنبش اقتصادی و خود به خودی را می‌ستودند و تأثیر مخرب خود را در جنبش برجای گذاشتند. تنها یک نمونه آن گرایش آنارکوسندیکالیست موسوم به گرایش لغو کار مزدی بود که به‌کلی نیاز به حزب طبقاتی کارگران را که عالی‌ترین تجسم آگاهی سیاسی کارگران است انکار می‌کرد و مدعی بود که آگاهی طبقه کارگر فقط در جریان  مبارزه روزمره و خود به خودی مدام ارتقاء خواهد یافت تا جایی که در همین مسیر خود به خودی این آگاهی به درجه‌ای ارتقاء خواهد یافت که طبقه کارگر قادر خواهد شد، جامعه سرمایه‌داری را براندازد. از نمونه این گرایش‌ها درگذشته کم نبود و هریک تأثیر مخرب خود را برجای گذاشتند. اما به‌جای آن‌که به موارد متعدد آن‌ها درگذشته بپردازیم به همین لحظه کنونی نگاهی بیندازیم و ببینیم در همین لحظه چگونه برخی از همین گرایش‌های می‌کوشند مانع از ارتقاء سطح مبارزه طبقه کارگر به اشکال عالی‌تر شوند و آن را به دایره مبارزات اقتصادی و تشکل‌های صنفی محدود کنند.

برای هرکس که با جنبش کارگری و سوسیالیسم آشنایی داشته باشد، پوشیده نیست که اشکال مبارزه و تشکل طبقه کارگر رابطه لاینفکی با دوره‌های حیات سیاسی هر جامعه، دوره‌های رکود سیاسی و انقلابی دارد. در دوره‌های رکود سیاسی که عمدتاً مبارزه کارگران اقتصادی است، توده‌های کارگر بیشتر به متشکل شدن در تشکل‌های حرفه‌ای تمایل دارند که در محدوده رفورم‌ها، می‌تواند زندگی مادی و اقتصادی آن‌ها را بهبود بخشد. در دوران انقلابی، به تشکل‌های سیاسی انقلابی کارگری  نیاز است که مناسب برای اشکال عالی‌تر مبارزه سیاسی طبقه کارگر و سرنگونی طبقه حاکم اند.

امروزه هرکس به این واقعیت اذعان دارد که جامعه ایران از دی‌ماه سال ۹۶ که با موج وسیعی از مبارزات  سیاسی تعرضی آغاز گردید، فرارسیدن دوران جدیدی از حیات سیاسی  و نیاز به تغییر و دگرگونی را در این جامعه اعلام کرد. این دوران که تا کنون سرشار از مبارزات سیاسی برای سرنگونی رژیم بوده است، همچنان ادامه دارد. درست در چنین شرایطی که همه تلاش‌ها باید معطوف به ایجاد و تقویت تشکل‌های سیاسی کارگری ، تلاش برای ارتقاء مبارزه طبقه کارگر به سطح یک مبارزه سیاسی  و برپائی یک اعتصاب سیاسی سرتاسری باشد،  برخی از فعالین کارگری شعار ایجاد سندیکا سر می‌دهند. از کارگران می‌خواهند در دورانی که سرنگونی طبقه حاکم مبرم‌ترین وظیفه طبقه کارگر است، سندیکا تشکیل دهند و به مبارزه صنفی مشغول شوند. اظهارات عجیب‌وغریبی هم ضمیمه آن می‌کنند. ازجمله این‌که این به اصطلاح تشکل‌های‌ سندیکائی  باید به کار صنفی و اقتصادی بپردازند و به سیاست کاری نداشته باشند. هیچ فرد، گروه و سازمانی هم حق ندارد در امور این سندیکاها دخالت کند و دست‌آخر این‌که در شرایطی که رژیم دیکتاتوری عریان پی‌درپی فعالان کارگری، معلمان و حتی فعالان تشکل‌های دمکراتیک را دستگیر  و به حبس محکوم می‌کند از همه فعالان کارگری دعوت می‌کنند خود را علنی کنند و به فعالیت علنی روی‌آورند. این اظهارات حاکی از یک خط‌مشی سندیکا لیستی – رفرمیستی ناب است که هدف آن انحراف مبارزه طبقه کارگر از مسیر یک مبارزه انقلابی است که از هم‌اکنون باید آن را افشا و منفرد کرد.

سازمان ما پیش‌ازاین، مکرر نظر خود را در مورد سندیکاها اعلام کرده است. اکنون نیز متذکر می‌شویم که از دیدگاه سازمان ما سندیکا یا اتحادیه‌ها تاریخچه‌ای دارند، در مرحله‌ای از موجودیت طبقه کارگر پدید آمدند، خدماتی هم به طبقه کارگر کردند، تحولاتی را از سر گذراندند، در مرحله‌ای به مانعی بر سر راه تکامل و پیشروی طبقه کارگر تبدیل شدند  و اکنون نیز به یکی از نهادهای در خدمت  نظم سرمایه‌داری  تبدیل‌شده‌اند. این روندی است که سندیکا در مقیاس جهانی طی کرده است.

بعید است امروزه سندیکائی را در سراسر جهان بتوان یافت که چیزی غیرازاین باشد. شاید البته نمی‌توان منکر استثنائات منفرد شد.  آنچه هست تشکیلاتی برای مذاکره و سازش با کارفرمایان و حکومت برای چانه‌زنی بر سر مزد و در بهترین حالت برای بهبود شرایط زندگی و کار در چهارچوب نظم سرمایه‌داری و نه چیزی فراتر از آن . سال‌ها پیش که هنوز سندیکاها به این درجه انحطاط نیافته بودند، مارکس در نقد سندیکاهایی که مبارزه کارگران را محدود به مبارزه بر سر دستمزد و کاهش ساعات کار و کلاً بهبود شرایط زندگی و کار در چهارچوب نظام سرمایه‌داری می‌کردند و از جنبش‌های اجتماعی و سیاسی فاصله می‌گرفتند، نوشت:

“طبقه کارگر نباید در مورد نتایج نهائی این مبارزه روزانه، گرفتار مبالغه شود. او نباید از یاد ببرد که در این مبارزه روزانه  فقط علیه معلول‌ها مبارزه می‌کند و نه علیه عللى که زاییده آن‌ها است. فقط جلوى گرایشى را که موجب بدتر شدن وضع اوست می‌گیرد ولى جهت آن را تغییر نمی‌دهد. مسکن به کار می‌برد ولى  بیمارى  را  درمان  نمی‌کند.  پس  کارگران  نباید  فقط  به  این  درگیری‌های ناگزیر پارتیزانى که پیوسته در اثر تشبثات غارتگرانِه قطع نشدنى سرمایه و یا در اثر وضع بازار به وجود می‌آید، قناعت ورزند. آنان باید دریابند که سیستم کنونى با ھمه بینوایى ھایى که همراه می‌آورد، درعین‌حال موجد آن شرایط مادى و شکل‌های اجتماعى است که براى دگرگونى اقتصادى جامعه ضرورت دارد. کارگران به‌جای شعار محافظه‌کارانه “دستمزد عادلانه براى روز کار عادلانه”  باید  این  شعار  انقلابى  را  بر  پرچم  خود  بنویسند:  “امحاء  سیستم  کار مزدی!”(مزد، بها، سود)

اما به‌رغم این هشدارها ، روند انحطاط  سندیکاها ادامه یافت. ازاین‌رو ازاین‌پس کمونیست‌ها علیه تمام گرایش‌های سندیکالیستی که خود را محدود به این مبارزه روزمره بر سر دستمزد و ساعات کار می‌کردند و درعین‌حال ادعای بی‌طرفی داشتند، به مبارزه ادامه دادند.

تنها از آن اتحادیه‌هایی دفاع شد که از محدوده مطالبات روزمره فراتر می‌رفتند، بی‌طرفی را به‌عنوان فریب بورژوائی رد می‌کردند، از سیاستی سوسیالیستی و از احزاب کمونیست جانبداری می‌کردند و علیه نظم سرمایه‌داری مبارزه می‌کردند. بنابراین روشن است که اگر امروز حالا مستثنا از این‌که سندیکا تشکل یک دوران انقلابی نیست، کسی پیدا شود و ادعا کند که وظیفه سندیکا فعالیت صنفی است و نه سیاسی و سوسیالیستی ، یک سندیکالیست رفرمیست است.

شرط دیگر حمایت کمونیست‌ها از سندیکا همواره این بوده است که کمونیست‌ها در درون این سازمان‌ها فعالیت کنند، جلو انحراف آن‌ها را بگیرند،  برنامۀ انقلاب اجتماعی را در درون اتحادیه‌ها تبلیغ و ترویج کند. این البته بدانمعنا نبود که اتحادیه‌ها را وابسته به خود کنند. پس این ادعا که کسی حق ندارد از درون یا بیرون در مسائل سندیکا دخالت کند حرف بی ربطی است و از همان نظریه سندیکای صنفی بی‌طرف ناشی می‌گردد.

نکته دیگر این‌که سازمان ما مکرر اعلام کرده است، به ویژه در ایران، جائی که دیکتاتوری عریان و عنان‌گسیخته طبقه سرمایه‌دار حاکم است، هرگز نمی‌تواند یک تشکل اقتصادی و صنفی طبقه کارگر وجود داشته باشد، مگر آن‌که در همان حال تشکلی سیاسی باشد. چون در هر گام خود رژیم سیاسی استبدادی حاکم آن را وامی‌دارد که برای هر حرکتش سیاسی عمل کند.

اکنون در نظر بگیرید که نه فرضاً بیست سال پیش که نه دوران انقلابی بود و نه موقعیت انقلابی وجود داشت ، به ویژه پس‌ازآن که حتی بر کسانی که شاید دچار توهم بودند و می‌پنداشتند که می‌شود در ایران تحت حاکمیت استبداد سندیکا تشکیل داد و شکست این تجربه بر هر فعال جدی کارگری روش شده است بیاید و شعار تشکیل سندیکا را سر دهد. یک چنین شخصی حتی اگر هم صادق باشد، از تجربه چند سال گذشته این را هم نیاموخته است که تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، امکان تشکیل حتی سندیکا در ایران وجود ندارد. چون سندیکا اگر بخواهد سندیکا باشد و نه یک جمع چندنفره، باید توده کارگر را در برگیرد. تشکیل آن، برگزاری مجمع عمومی می‌طلبد. سندیکا باید برای کارهای روزمره‌اش دفترودستکی داشته باشد. بتواند تبلیغات خودش را داشته باشد. بتواند فراخوان به اعتراض دهد. بتواند وارد مذاکره با کارفرماها و دولت گردد و لازمه همه آن‌ها وجود آزادی سیاسی است و چون در ایران  آزادی وجود ندارد، سندیکائی هم وجود نخواهد داشت.  بنابراین، امروز به‌ویژه در اوضاع سیاسی کنونی ایران، کسی که شعار سندیکا را سر می‌دهد، هدفی جز سدکردن مبارزه طبقاتی کارگران ندارد.

بنابراین روشن است که چرا سندیکا هیچ‌گاه شعار سازمان ما نبوده است. اما سال‌ها پیش در دوران رکود سیاسی ، با ضوابط معینی که اساس آن مبارزه سندیکا  با رژیم حاکم بر ایران ، دفاع از منافع طبقه کارگر و جانب‌داری از سوسیالیسم بود، از مبارزات دو سندیکائی که در آن ایام تشکیل شد، حمایت می‌کرد. آنچه اکنون در دورانی  دیگر با ادعاهای جدید مطرح می‌شود، مسئله‌ای متمایز از گذشته است و باید در برابر آن موضع گرفت و آن را افشا و منفرد ساخت .

این نکته را نیز باید افزود، در ایران تا زمانی که شرایط سیاسی چنان تغییر نکند که توازن قوا کاملاً به نفع طبقه کارگر باشد، تشکلی که بتواند نقش خود را در مبارزات کارگری ایفا کند، تشکل‌های مخفی از نمونه کمیته‌های مخفی کارخانه و کمیته‌‌های اعتصاب خواهد بود که درآن‌واحد می‌توانند مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر را سازمان‌دهی و رهبری کنند. مهم نیست که کارگران در هر کارخانه چه نامی بر آن می‌گذارند و چه شکل مشخصی به خود می‌گیرد. مهم این است که در اوضاع سیاسی انقلابی کنونی بتواند پیگیرانه و فعالانه مبارزات کارگران را سازمان‌دهی نماید، ارتقاء دهد و رهبری کند.

اصلی‌ترین وظیفه این کمیته‌ها در شرایط سیاسی کنونی جامعه ایران، در شرایطی که طبقه کارگر هنوز از داشتن یک حزب طبقاتی که آگاه‌ترین و پیشروترین بخش طبقه کارگر را برای برپائی یک انقلاب اجتماعی در صفوف خود متشکل کرده باشد، محروم است،  تلاش برای ارتقاء مبارزه اقتصادی کارگران به یک مبارزه سیاسی و برپائی اعتصاب عمومی سیاسی است.

برای این‌که در ایران یک جنبش سیاسی سراسری کارگری بتواند شکل بگیرد، نیاز به یک شعار سراسری است و این شعار سراسری فقط می‌تواند یک شعار سیاسی باشد. شعار کار، نان، آزادی، حکومت شورابی که شناخته‌ترین شعار سیاسی در میان کارگران و زحمتکشان است، نه‌فقط  خواست کارگران هزاران کارخانه و موسسه کوچک و بزرگ در آن تجسم یافته، بلکه خلاصه‌ترین بیان مطالبات عموم توده‌های زحمتکش و ستمدیده در سراسر ایران است .

بدون یک مبارزه سیاسی که یک شعار سیاسی مشخص، سنگ بنای حرکت آن باشد، نه جنبش مستقل سیاسی طبقه کارگرمی‌تواند شکل بگیرد و نه وحدت سراسری طبقه کارگر تحقق خواهد یافت و نه حتی مطالبات اقتصادی کارگران تحقق خواهد یافت. اما شرایط  آن‌هم اکنون در جامعه ایران وجود دارد که مبارزه طبقه کارگر بتواند به‌سرعت به یک مبارزه سیاسی سراسری تبدیل شود. باید برای سرعت بخشیدن به آن تلاش کرد.

متن کامل نشریه کار شماره ۹۴۰ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.