عمیق‌تر شدن شکاف در درون طبقه حاکم

هر بحران سیاسی انقلابی و عمیق که همراه است با مبارزه مستقیم و علنی توده‌های مردم علیه نظم حاکم، ضرورتاً در درون طبقه حاکم نیز انعکاس می‌یابد، تضادهای درونی این طبقه را تشدید می‌کند و اختلاف‌ها و شکاف‌های عمیقی در صفوف آن پدید می‌آورد. این شکاف‌ها نیز به‌نوبه خود، تبدیل به عامل دیگری برای روی‌گردانی هر چه بیشتر مردم از طبقه حاکم و فوران گسترده‌تر خشم و نارضایتی می‌شود. تضاد‌ها و شکاف‌های درونی طبقه حاکم بر ایران در جریان بحران سیاسی  کنونی، اکنون به نقطه‌ای رسیده است که گروه‌های مختلفی که هریک به نحوی فراکسیون‌های بورژوازی را نمایندگی می‌کنند، از قدرت سیاسی کنار گذاشته‌شده‌اند. بنابراین، هیئت حاکمه نه‌فقط دیگر هیچ‌گونه نفوذ و اعتباری در میان توده‌های مردم ایران ندارد، بلکه  در بالا نیزبه یک دارو دسته ناچیز، متشکل از طرفداران خامنه‌ای تبدیل‌شده است.

البته جمهوری اسلامی بنا به سرشت متناقض خود به‌عنوان یک دولت مذهبی پاسدار نظام سرمایه‌داری، از همان آغاز موجودیتش همواره با کشمکش و نزاع میان جناح‌های هیئت حاکمه و تصفیه‌های درونی همراه بوده است. این کشمکش نیز همواره در تضاد و اختلاف میان دستگاه اجرائی با گروه‌ها و نهادهای وابسته به ولی فقیه و طرفداران او سر بازکرده است. معمولاً از آنجائی که دستگاه اجرائی باید امور روزمره بورژوازی را رتق‌وفتق کند و جامعه را ازنظر اقتصادی و سیاسی تحت کنترل داشته باشد، به عبارتی کارهای عملی را بر عهده دارد، در جریان عمل با موانع و تضادهایی مواجه می‌شود که از خصلت دینی دولت، عملکرد نهادها و مقررات  دینی قرون‌وسطایی  در جامعه‌ای که مناسبات سرمایه‌داری بر آن مسلط‌اند  در داخل  و تلاش در خارج برای اشاعه اسلام‌گرائی با اهداف و تمایلات پان اسلامیستی ناشی‌ می‌گردند. از همین روست که در تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی، این تضاد همواره عمل کرده و استثنائی هم بر آن نمی‌توان یافت. اتفاقی که اکنون رخ‌داده و جناح طرفدار خامنه‌ای ارگان‌های دستگاه دولتی را در کل به تصرف خود درآورده است، یک تصفیه کامل همه گروه‌های رقیب از مهم‌ترین ارگان‌ها و نهادهای دستگاه دولتی است تا گویا در شرایطی که جامعه ایران با یک بحران سیاسی عمیق مواجه است، با حل تضادها در بالا، به شکلی متمرکز با خطر سرنگونی رژیم مقابله کند. اما بر خلاف آنچه که در ظاهر به نظر می‌رسد، این اتفاق، یکدست شدن و غلبه بر تضادها و کشمکش‌ها نیست. این تضاد‌ها نه فقط حل‌شدنی نیستتند، بلکه نهایت شکافی هستند که در درون طبقه حاکم رخ‌داده است.

خود این موضوع که یکی از رسواترین جلادان دوران جمهوری اسلامی در رأس قدرت اجرائی قرارگرفته است، روشن‌ترین دلیل بر بحران حکومت و کشمکش‌های  درون طبقه حاکم در دورانی است که توده‌ها برای سرنگونی نظم موجود به پا خاسته‌اند.

به همین حوادث اخیر در جریان خیمه‌شب‌بازی انتخاباتی رژیم که نگاه کنیم، این حوادث بیان چیز دیگری جز اختلافات حاد و شکاف‌های عمیق نبود.  کنار زدن تمام گروه‌های رقیب جناح خامنه‌ای، ازجمله گروه‌های رنگارنگ موسوم به اصلاح‌طلب، اصول‌گرایان به‌اصطلاح معتدل از نمونه کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه  روحانی، اصول‌گرایانی از قماش لاریجانی‌ها و یا احمدی‌نژاد و سر و صدایی که بر سر این خیمه‌شب‌بازی در درون خود آن‌ها برپا شد و برای نخستین بار برخی از آن‌ها حتی با اکراه در رأی‌گیری شرکت کردند، نشان‌دهنده شکاف عمیقی است که در درون طبقه حاکم رخ‌داده است. این گروه‌ها به‌هرحال، فراکسیون‌هایی از طبقه حاکم را نمایندگی می‌کنند و تا جایی که به بورژوازی بخش خصوصی برمی‌گردد، تقریباً تماماً وابسته به این جریانات هستند. ازاین‌روست که باید عمیق‌ترین شکاف درونی طبقه حاکم  را یکی از عوامل مهم در به قدرت رسیدن رئیسی ارزیابی کرد.

طبیعی است که در شرایط سیاسی  کنونی هرچه بن‌بست‌ها و شکست‌های رژیم افزایش می‌یابد، شکاف‌های درونی طبقه حاکم عمیق‌تر شود. هرگز پیش‌ازاین سابقه نداشت که خامنه‌ای در پایان دوره ریاست جمهوری یک جناح طبقه حاکم، مسئولیت تمام شکست‌ها را یکجا بر عهده این جناح قرار دهد. آنچه در آخرین نشست کابینه روحانی با خامنه‌ای رخ داد اتفاق بی‌سابقه‌ای بود. روشن است که این اتفاق بازتاب بحران سیاسی موجود و بروز شکاف‌های عمیق در میان طبقه حاکم است. خامنه‌ای کوشید شکست‌های پی‌درپی روحانی در حل بحران‌ها را نه شکست‌های کل طبقه حاکم و رژیم جمهوری اسلامی ، بلکه به‌حساب شکست جناحی بگذارد که راه‌حل نجات جمهوری اسلامی را در چهارچوب سرمایه بین‌المللی و حل تضادهایی می‌داند که مانع‌ مناسبات نزدیک با غرب‌اند. اما برکسی پوشیده نیست که خود وی حتی در همین حد هم راه‌حلی ندارد. اگر گروه‌های مختلف رقیب وی لااقل بر این پندارند که بهبود مناسبات با آمریکا و حل‌وفصل اختلافات منطقه‌ای می‌تواند راه را بر صدور سرمایه بین‌المللی و کسب درآمدهای کلان نفتی بگشایند و چنین تصور می‌کنند که از این طریق بحران اقتصادی را حل می‌کنند، خامنه‌ای هیچ راه‌حلی ندارد. او بر این پندار است که اگر مناسبات را با چین و روسیه تقویت کند، مشکلات داخلی و بین‌المللی رژیم حل خواهد شد. اما حتی این جهت‌گیری هم نمی‌تواند تضادها و معضلات بی‌شمار سرمایه‌داری ایران را حل کند. نمی‌تواند با چین قراردادهای ده‌ها میلیارد دلاری ببندد، اما با بحران‌های متعدد در داخل مواجه باشد و یا به کشمکش و درگیری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ادامه دهد،  در کشورهای دیگر دخالت کند، از تروریست‌های اسلام‌گرا حمایت نماید و حتی خواهان سرنگونی دولت‌های دیگر باشد.

بنابراین از آنجائی که سیاست وی هیچ چشم‌اندازی برای نجات نظم موجود در برابر طبقه حاکم قرار نمی‌دهد، از سوی فراکسون‌های رقیب شدیداً زیر فشار قرار گرفته است. در نتیجه همین فشارها و اختلافات است که  اخیراً مبادرت به انتشار کلیپی کرد تا گروه‌های رقیب خود را قانع کند که حتی رفسنجانی به عنوان فرد شاخص جانبدار خط مشی آن‌ها  در برابر سیاست‌های وی حرفی نداشت. اما با این حرف‌ها که نمی‌شود با تضادها و شکاف‌ها مقابله کرد. بالعکس زیر فشار بحران‌های لاینحل کنونی، تضادهای درونی طبقه حاکم جبراً تشدید خواهد شد. گذشته از این‌که از درون همین دارو دسته طرفداران خامنه‌ای به‌زودی اختلافات و کشمکش‌ها سر برمی‌آورد، از آنجائی که خامنه‌ای با تصفیه اخیر جناح‌های دیگر، منافع اقتصادی و سیاسی آن‌ها را  به خطر انداخته است، قطعاً واکنش‌هایی را در پی خواهد داشت که می‌تواند بحران‌های رژیم را بازهم تشدید کند.

نه تصفیه‌های سیاسی درونی و نه ایجاد تمرکز در دستگاه دولت ، نه این یا آن بلوک امپریالیستی، هیچ‌یک نمی‌تواند مشکلی از مشکلات بی‌شمار رژیم را حل کند. جامعه ایران با بحران‌های عمیقی مواجه است که جمهوری اسلامی راه‌حلی برای آن‌ها ندارد. سیاست‌های این رژیم و جناح‌های آن، همه به شکست انجامیده‌اند. بحران سیاسی کنونی جامعه ایران نشان داده است که راه اصلاح در این سیستم بسته‌شده است. جامعه ایران نیاز به انقلاب و دگرگونی دارد.

متن کامل نشریه کار شماره ۹۳۲ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.