افزایش خشونت خانگی، بحران کرونا و سرمایه داری نئولیبرال

عواقب اپیدمی های سار، سیکا و ابولا که در سال های گذشته، عمدتا در کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین روی دادند، تنها به مرگ میلیون ها نفر در اثر ابتلا به این ویروس ها منجر نشد. پیامدهای فاجعه باراین اپیدمی ها، از جمله افزایش مرگ و میر مادران و بیمارانی که در اثر عدم امکان دسترسی به امکانات پزشکی فوت کردند و نیز دختران جوانی که در نتیجه ی خشونت جنسی حامله شده و جان خود را در حین زایمان از دست دادند، در آمار کشته شدگان این اپیدمی ها منعکس نگردید. همچنین پیامدهای اقتصادی پس از گذار از این اپیدمی ها اقشار وسیعی از جامعه را فراگرفت و میلیون ها نفر به ویژه زنان را به ورطه ی بیکاری، گرسنگی و تشدید محرومیت ها و ناهنجاری های اجتماعی سوق داد. این اپیدمی ها و پیامدهای آنان، در مجموع از سوی کشورهای سرمایه داری پیشرفته مورد بی اعتنایی قرار گرفتند. بر همین مبنا، به رغم هشدارهای مراجع معتبر بهداشتی، هیچ اقدامی جدی برای پیشگیری از شیوع یا سرایت و مقابله یا درمان ویروس کرونا که سال ها قبل نیز شناخته شده، و انتظار جهش بیولوژیکی آن می رفت، انجام نگرفت. دلیل این بی توجهی، ناباوری یا یک اشتباه محاسباتی ساده در رابطه با امکان شیوع جهانی ویروس کرونا نبود. بلکه اصولا این بربریت نظام سرمایه داری و بی تفاوتی به جان انسان ها، به سرنوشت تمدن بشری و به ادامه ی حیات زیستی و طبیعت، ناشی از این است که نظام سرمایه داری به ویژه در مرحله ی نئولیبرالیستی آن که اکنون بر جهان حاکم است، تنها تامین منافع آنی خود را در نظر دارد.

اما کشورهای سرمایه داری غربی اکنون دیگر نمی توانند در مواجهه با ویروس کرونا همان بی اعتنایی را پیشه کنند که از دیدگاهی مستعمراتی با اپیدمی های دیگر در کشورهای “عقب افتاده!” اِعمال کردند. اکنون ویروس کرونا، بی توجه به طول و عرض جغرافیایی، تقریبا تمام مرزهای جهان را درنوردیده، درب هر خانه ای را در هر کجای دنیا می کوبد و طلب قربانی می کند. “تنها راه نجات، ماندن در خانه است”. این آن راه حلی است که اکنون در تمام کشورها، رسانه ها تبلیغ، توصیه و دولت ها حتی به شکل قرنطینه های اجباری به مردم تحمیل می کنند و البته عمدتا بدون این که امکانات مادی و معیشتی آن را تامین کنند. اما ماندن در خانه نیز، به معنای برخورداری از امنیت کامل نیست. عدم امنیتی که افزایش خشونت خانگی نشانه ی بارز آن است و این وضعیتی است که در کشورهای سرمایه داری پیشرفته با ادعای برابری حقوقی زنان و مردان و با آمار رسمی بالای اشتغال زنان وجود دارد. رسانه های این کشورها از آمار سی درصدی افزایش خشونت در حین بحران کرونا گزارش می دهند.

در این مورد که پدیده ی خشونت خانگی باید در جامعه طرح شود و دولت و نهادهای اجتماعی باید قادر به محافظت از زنان و کودکان و هر کسی که مورد خشونت فرد دیگری قرار می گیرد، باشند، تردیدی نیست. اما شیوه ی طرح خشونت خانگی علیه زنان در حال حاضر از سوی رسانه ها و ارگان های رسمی و دولتی در این کشورها، به نحوی است که علت اصلی افزایش خشونت خانگی، بحران کرونا و قرنطینه ها یا ماندن اجباری در خانه ها القا می گردد. در واقع موقعیت در خانه ماندن که به خودی خود هیچ ربطی به افزایش خشونت خانگی ندارد، به عنوان علت اصلی این وضعیت معرفی می گردد. با به کار بستن این روش پرداختن به مساله ی خشونت خانگی در دوران بحران کرونا، به کار بردن خشونت علیه زنان از سوی مردان، امری طبیعی و ذاتی “مردها” شمرده می شود که تنها با کنترل دستگاه پلیس و نهادهای اجتماعی می تواند مهار گردد و طبیعی است که در فقدان این ارگان ها خشونت خانگی افزایش می یابد. همانطور که مرگ و میر میلیون ها نفر بر اثر ویروس کرونا امری طبیعی می نماید. به این ترتیب در این مورد این واقعیت که نه در خانه ماندن و نه بحران کرونا، مسئول تمام فجایع انسانی که روی می دهد، نمی باشند، سکوت اختیار می شود. فقر و گرسنگی، نگرانی و ترس از بیکاری، از دست دادن پس اندازها، بی خانمانی در صورت نپرداختن وام ها یا کرایه خانه ها و هزاران معضل مادی دیگر که سلامت روانی انسان ها را به خطر می اندازند، از عواملی می باشند که همواره به افزایش خشونت و ناهنجاری ها در جامعه منجر می گردند. از منظر روانشناسی، معضلات مادی که موجب افسردگی، استرس و ترس از فقر و گرسنگی  و بیکاری می توانند  روان انسان ها را چنان پریشان کنند که این حالت منجر به بروز خشونت علیه خود مانند خودکشی یا اِعمال خشونت علیه دیگران شود. اما عامل این وضعیت تنها ویروس کرونا نیست، بلکه این پاندمی به وضعیت موجود که نتیجه ی سودجویی و حرص و آز بی حد و حصر نظام سرمایه داری و استثمار طبقه ی کارگر و زحمتکش است، در اثر بحران کرونا تنها تشدید گردید.

عقیم ساختن تفکر از پرداختن به جنبه هایی که ساختارها و مناسبات موجود را زیر سوال می برند، تنها یک هدف دارند و آن، انحراف از ریشه های خشونت در جامعه، پذیرش وضع موجود و در نتیجه عدم درک ضرورت تحول انقلابی این ساختارها و مناسبات است. اگر دغدغه و نگرانی های ابراز شده، در رابطه با وضعیت زنان پایه و اساسی واقعی داشت، جنبه های بسیاری از عواقب دیگر این اپیدمی بر زندگی زنان نیز بایستی مورد توجه قرار می گرفت، از جمله عواقب دراز مدت بحران اقتصادی موجود که سایه ی شوم آن پیش از کرونا وجود داشت، در حین گسترش این پاندمی تشدید شد و در آینده نیز بر تمام ابعاد زندگی اقتصادی و اجتماعی زنان تاثیرات منفی خود را خواهد گذاشت. بیکاری میلیون ها زن، فروریختن ستون های اقتصادی زندگی زنان در بخش اشتغال به ویژه برای کسانی که در بخش های غیر رسمی کار می کنند، در بخش های کم درآمد اشتغال دارند، پاره وقت کار می کنند و افزایش بی حد و حصر فقر و ناهنجاری های اجتماعی از جمله خشونت و خشونت خانگی همگی در یک مجموعه می گنجند و جدایی پذیر نمی باشند.

تفکیک خشونت خانگی از این مجموعه ی به هم پیوسته این سوال اساسی را مطرح می کند، که آیا مردان با خشونتی ذاتی علیه زنان به دنیا می آیند یا این امر حاصل نظام مردسالارانه و مناسبات خشونت آمیز طبقاتی حاکم می باشد؟

در مناسبات طبقاتی و تبعیض آمیز که دستمزد مرد از دستمزد همسرش در مقابل کار برابر بیشتر است، مردی که تربیت خانوادگی، فرهنگ و مذهب و تمام نهادهای جامعه به او فرودست بودن زن را القا می کنند، مسلم است که در صورت نداشتن آگاهی و فرهنگی مترقی و اخلاق انسانی و نیز فقدان کنترل از سوی جامعه، به خود اجازه می دهد، زنی را که ضعیف تر از خود می یابد در معرض خشونت قرار دهد.  اما این به آن معنا نیست که خشونت ذاتی انسان هاست. در رابطه با این سوال که ذات انسان ها چگونه است، تحقیقات علمی بسیاری به ویژه بر روی کودکان در این مورد صورت گرفته است که نشان می دهند، انسان ذاتا موجودی اجتماعی است و با احساس همدردی و حتی عدالتخواهی به دنیا می آید. اما نظام سرمایه داری نئولیبرالیستی چنین انسان هایی را نمی خواهد. این نظام خواهان انسان هایی است که خودخواه باشند، به انسان های دیگر به چشم رقیب یا حتی دشمن نگاه کنند، که بویی از همبستگی نبرده و اتمیزه شده باشند، انسان هایی بی اخلاق، بی آرمان و غیرسیاسی، تا همه ی این صفات که تولید خود این سیستم هستند به عنوان ذات انسان ها عرضه شوند و نظام سرمایه داری به این ترتیب خود را منطبق بر ذات انسانی قلمداد کرده و به خود مشروعیت بخشد.  به همین دلیل است که خشونت علیه زنان نیز امری ذاتی مرد و بدیهی شمرده می شود، به همان اندازه بدیهی که نظام سرمایه داری جهانی، خود را ابدی می داند.

همین نوع برخورد در مورد ویروس کرونا نیز صورت می گیرد و سوالاتی از این قبیل که آیا اگر ویروس کرونا تحت شرایط دیگری رخ می داد، در شرایطی که انسان ها از امکانات پزشکی، بهداشتی، تغذیه ای کافی و شفاف بودن سیاستگذاری ها از طریق مشارکت مستقیم در سرنوشت خود برخوردار بودند، و مهم تر از همه تحت مناسبات اقتصادی دیگری غیر از سرمایه داری و بربریت نئولیبرالیستی قرار داشتند، تعداد قربانیان بسیار کمتر نبود؟ یا مطرح نمی گردند و یا پاسخ نظام سرمایه داری به این سوال ها “نه” می باشد. شاید اینجا و آنجا انتقادی به خود یا دیگران شنیده شود، اما به همه این ها در مجموع به عنوان نتایجی طبیعی از یک حادثه ی طبیعی برخورد می شود. همانطور که اِعمال خشونت نیز امری طبیعی محسوب می شود، مطابق قانون طبیعی! حق حیات قوی تر و بی حقوقی یا انقراض کامل ضعیف تر. این همان ایدئولوژی نئولیبرالیسم است که در شکل تئوریک خود مخترع نظریه ی سوسیال داروینیسم، به معنای تعمیم قوانین طبیعی (با برداشت نئولیبرالیستی) به قوانین اجتماعی است. اما اکنون به نظر می آید سرمایه داری نئولیبرال در مرحله ای تازه از تکوین خود در دوران کرونا منطق خود را واژگون کرده و در حال تعمیم قوانین اجتماعی ایدئولوژیک خود به قوانین طبیعی می باشد. از همین روی است که به ما تلقین می شود، بپذیریم که سالمندان و افراد مریض محکوم به مرگ هستند. که شاهد این باشیم که یک پزشک به دلیل کمبود دستگاه اکسیژن، مجبور شود بین زندگی و مرگ دو انسان تصمیم بگیرد و سپس در جلوی دوربین از عذاب وجدان به هق هق گریه بیافتد.  پدران و مادران پیرمان را در خانه زندانی کنیم یا از فرزندمان، خواهر و برادرمان، صمیمی ترین دوست مان یا همسایه مان از ترس فاصله بگیریم. شاهد باشیم که فردی در کف خیابان جان می کند و قادر نباشیم کمکی به او بکنیم… خشونت علیه زنان را امری طبیعی بدانیم و در نهایت به انحطاط اخلاقی فردی و اجتماعی سقوط کنیم و به اقتدارگرایی و بربریت نظام سرمایه داری سر تعظیم فرود آوریم، حتی آن را ستایش و پرستش کنیم.

اما تفاوت بین نظام سرمایه داری و ویروس کرونا در این است که اگر پیدایش و گسترش این ویروس را پدیده ای تنها طبیعی درنظر بگیریم و نقش سرمایه داری صنعتی و تخریب محیط زیست و عوامل موثر اقتصادی و سیاسی در پیدایش و گسترش آن ها را به کلی نادیده بگیریم، به هر روی، چنین ویروس هایی می آیند و می روند، همانطور که در مراحل مختلف تاریخی در گوشه و کنار جهان این اتفاق افتاده است. ویروس ها را نمی توان نابود کرد. آن ها در طبیعت حضور دارند و به خودی خود تغییر شکل پیدا می کنند. تنها می توان با اقدامات پیشگیرانه و تدارکات درمانی کافی، پیامدهای منفی آن را به شدت کاهش داد، اما نظام سرمایه داری را می توان و باید یک بار برای همیشه متلاشی و از صحنه ی تاریخ محو و نابود ساخت، برای نجات طبیعت، برای نجات تمدن بشری، برای تو، برای من، برای فرزندان مان و پدر و مادر پیرمان، برای آن پزشک که می گرید و آن جوانی که کف خیابان جان می کند، برای زنی که از فرط درد مشت و لگدهای مرد در چاردیواری خانه  به خود می پیچد.

افسانه پویش

متن کامل نشریه کار شماره ۸۶۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.