بوته های جوان نسترن

پایت را که ازدربیرون می‌گذاری، معلوم نیست چگونه به خانه برمی‌گردی. شاید دستی، پایی، چشمی را ازدست داده باشی. شاید روی زمین کشیده شده باشی. شاید قراراست سوارماشین مرگ بشوی و اصلا به خانه برنگردی.

نه به اعدام

قلمم را بر می‌دارم بر زخم‌هایم مرهم می‌نهم تا از آذرخش میهن بگویم اینجا شب است سکوت چشم‌ها پر از ساچمه دست‌ها پر از تاول کار کار کار گیسوان زنان در زندان جهالت خسته خسته خسته شعرهای ارغوانی با

گزارشی از داخل کشور پیرامون توقیف ماشین برای حجاب

از کرج برمی‌گشتم. سوار ماشین پرایدی بودم که به غیر از من دو مسافر زن دیگر هم داشت. راننده قصد داشت بنزین بزند. ابتدای ورودی پمپ‌بنزین پلیس جوانی با بی‌سیم ایستاده بود. داخل جایگاه پمپ‌بنزین شدیم