مختصات دوران کنونی و نیاز به یک اعتصاب عمومی سیاسی

تحولات سیاسی جامعه ایران در طول یک ماه گذشته، نشان دهندۀ عمیق‌تر شدن بحران سیاسی‌ست که جمهوری اسلامی با آن روبرو شده است. این تحولات در همین مدت کوتاه به خوبی نشان می‌دهد که این بحران، یک بحران سطحی و بی‌ریشۀ برخاسته از خرده اختلافات درونی طبقه حاکم که بتواند با توافق و سازش میان آنها از میان برود، یا نیازهای مبرم جامعه از طریق قوانین و نهادهای دولتی موجود و احیاناً حک و اصلاح آنها برطرف گردد، در یک کلام، بحرانی قانونی نیست. بلکه بحرانی ریشه‌دار و عمیق، برخاسته از تضادها و نیازهای اجتماعی‌ست که حل آنها، درهم شکستن و جاروب کردن تمام قوانین و نهادهای دولتی موجود را می‌طلبد، یعنی بحرانی‌ست با خصلت و مضمون انقلابی. در یک کلام، بحران انقلابی.

این بحران انقلابی، نشانۀ آن است که دوران آرامش سیاسی، دورانی که توده‌های مردم از زندگی فعال و پرتکاپوی سیاسی برکنارند، علاقه‌ای به سیاست نشان نمی‌دهند، به وضع موجود تمکین می‌کنند، روحیه تعرضی ندارند و در ابعادی وسیع به مبارزات علنی، مستقیم و انقلابی علیه نظم موجود روی نمی‌آورند، به پایان رسیده است و دوران جدیدی در زندگی سیاسی مردم، در رفتار و روحیات آنها، در اشکال مبارزاتی‌شان، آغاز شده است. توده‌های مردم به زندگی پرتکاپوی سیاسی، به مبارزه‌ای علنی، مستقیم و تعرضی علیه قدرت حاکم روی آورده‌اند، دوران توفان‌های سیاسی، تغییر و تحولات سریع، چرخش‌های بزرگ، خلاصه کلام، یک دوران انقلابی جدید آغاز شده است.

ساده پنداری بود اگر کسی تصور می‌کرد، فردای انتخابات ریاست جمهوری، میلیون‌ها تن از مردم ایران به خیابان‌ها ریخته‌اند و حاضر به جانفشانی‌اند، به این علت که در انتخابات تقلب رخ داده و نماینده خواست و اراده مردم از صندوق‌های رأی گیری بیرون نیامده است! لااقل اکثریت بزرگ مردم ایران خوب می‌دانستند که در ایران انتخابات به معنای مرسوم آن در همان چارچوب‌های نظام پارلمانی وجود ندارد، تقلب و رأی سازی هم ذاتی انتخابات در جمهوری اسلامی‌ست که همواره وجود داشته است، یک بار هم انتخاب میان بد و بدتر و برای گروهی دیگر از این مردم توهم به اصلاح امور و تحقق مطالبات فوری‌شان در چارچوب همین نظام، تجربه شده بود. لذا توهمی هم در این مورد که موسوی کیست، چه می‌گوید و چه می‌تواند بکند، برای اکثریت مردم وجود نداشت و بنابراین کسی هم حاضر به فدا کردن جان خود در این راه نبود.

آنچه که رخ داد، انفجاری بود ناشی از تضادها و نیازهای مبرم جامعه و توده مردم که بیش از آن حاد شده بودند که بالاخره در جائی خود را نشان ندهد.

وقتی که جامعه‌ای آبستن تحولات جدید است، می‌توان این را فهمید و گفت. اما این که در کجا، کی و چگونه آعاز می‌گردد، وابسته به لحظه‌ای‌ست که پیشاپیش نمی‌توان پیرامون آن حرفی زد. چرا که هر اتفاقی ولو کوچک در یک چنین شرایطی می‌تواند جرقه‌ای باشد که به حریقی بزرگ تبدیل شود. خود این مسئله که آیا صبح روز ۲۳ خرداد وقتی که در آغاز، گروه کوچکی از دانشجویان و جوانان به اعتراض خیابانی روی آوردند، طرفداران موسوی بودند یا نه، فاقد اهمیت است. اما اهمیت مسئله در این است که این تقلب و نزاع انتخاباتی به همان لحظه‌ای تبدیل می‌گردد که از درون آن انفجار خشم و نارضایتی توده‌ای فوران می‌کند و میلیون‌ها انسان را به صحنه مبارزه‌ای وارد می‌نماید که آغازگر دوران جدیدی در زندگی سیاسی و مبارزاتی مردمان یک کشور است. مقدمات این انفجار، پیشاپیش از مدتها پیش با انباشته شدن باروت آن، حادتر شدن روزافزون تضادهائی که راه حلی برای خود نیافته، نیاز به تحولی که مدام به تعویق افتاده و تضاد آشتی ناپذیر میان توده مردم با روبنای سیاسی و قدرت حاکم را دم به دم تشدید کرد، فراهم شده بود.

در طول همین مدت کوتاه یک ماهه، توده‌های مردم ایران به اشکالی از مبارزه روی آورده‌اند که فقط نمونه آنها را در جریان انقلاب شکست خورده پیشین مردم ایران، در سال ۵۷ دیده‌ایم. تظاهرات موضعی و پراکنده ده‌ها هزار نفری، راه‌پیمائی میلیونی، سنگربندی خیابانی، شعارهای شبانه از درون خانه‌ها به منظور تخریب روحیه ستمگران و فرسوده کردن نیروهای سرکوب آن، تداوم این موج مبارزه، همگی بیانگر همین دوران جدید در زندگی سیاسی و مبارزاتی مردم ایران است.

این واقعیت در ارتقاء و تحول شعارهای توده مردم نیز منعکس است. در آغاز، که طرفداران یک جناح از رژیم در تلاش بودند ابتکار عمل و مبارزه مردم را به چارچوب نزاع و رقابت درونی رژیم محدود کنند، شعارها عمدتاً بر سر تقلب در انتخابات ، پس گرفتن رأی بود و الله اکبر. اما مردم برای چیز دیگری به صحنه آمده بودند. شعار پس گرفتن رأی چنان به سرعت ناپدید شد که گوئی اصلاً بحثی بر سر این مسئله نبوده است. شعار الله اکبر نیز که برای نخستین بار از درون خانه‌های وابستگان به جناحی از حکومت و طرفداران آنها از شمال شهر تهران بلند شد، وقتی که در مرکز تهران به مبارزات انقلابی مردم رسید، در میان شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی گم شد و تحت‌الشعاع قرار گرفت.

آن جناح از هیئت حاکمه که هنوز ماهیت اوضاع سیاسی جدید و خصلت مبارزات توده‌های مردم را درنیافته بود، نخست در تلاش بود که از مبارزه مردم به عنوان وسیله‌ای برای گرفتن امتیاز و رسیدن به اهداف اقتصادی و سیاسی‌اش استفاده کند. اما این مبارزه در همان روزهای آغازین‌اش بیش از آن پیش رفته و رادیکال بود که فرصت استفاده را به آنها بدهد. موسوی خودش گفت: “ما نه در پیش بلکه بدنبال آن راه افتادیم و به آن نرسیدیم و تصوری هم نداشتیم که آن راهپیمائی میلیونی رخ دهد و از آن‌رو در آن شرکت کردم که مانع خون‌ریزی شوم.” اما جنبش به پیش رفت و مبارزات چنان رادیکال شد که آنها دیگر هوس استفاده از آن را کنار نهادند. وقتی که دیدند آخرین تلاش آنها برای فراخواندن مردم به مساجد و تکایا دیگر هیچ پاسخی نگرفت، یک‌سره خود را کنار کشیدند و رسماً از آن تبری جستند.

شاخص دیگر این دوران سیاسی جدید، شکاف عمیقی‌ست که در درون طبقه حاکم بروز کرده است. حکومت از هر سو شکاف برداشته است، طبقه حاکم آن را می‌بیند، با این همه نمی‌تواند بر اختلافات درونی و شکاف‌ها غلبه کند. علت چیست؟ علت همانا تضادهای لاینحل جامعه موجود، بحران‌های آن، شکست سیاست‌های هیئت حاکمه، نارضایتی و مبارزات توده‌های مردم است که اجازه فائق آمدن طبقه حاکم را بر تضادها، اختلافات و شکاف‌های درونی‌اش نمی‌دهد.

جناحی از هیئت حاکمه به رهبری خامنه‌ای بر ادامه سیاست‌های گذشته و تشدید اختناق و سرکوب مصّر بوده و هست و این را تنها راه نجات و بقای جمهوری اسلامی، غلبه بر تضادها و اختلافات درونی طبقه حاکم و کنترل و مهار مبارزات توده‌های مردم می‌داند. این جناح هر راه دیگری را مترادف نابودی جمهوری اسلامی و دولت دینی می‌داند و آن را رد می‌کند. جناح مقابل که در طول چند سال گذشته بخش قابل ملاحظه‌ای از منافع و سهام اقتصادی و سیاسی خود را در برابر جناح دیگر از دست داده و از این بابت با جناح خامنه‌ای در تضاد قرار گرفته است، ادامه سیاست جناح رقیب را نه فقط خطری برای جمهوری اسلامی، بلکه برای تمام سیستم اقتصادی و اجتماعی موجود ارزیابی می‌کند و خواهان تغییرات و اصلاح در پاره‌ای سیاست‌ها و حتا در قوانین و نهادهای موجود برای تخفیف تضادها و بحران‌ها و کنترل مبارزات مردم می‌باشد. جناح مقابل اما پاسخ می‌دهد که این سیاست هم در دوره خاتمی با شکست روبرو گردید و چیزی نمانده بود که همان وقت به نابودی جمهوری اسلامی بیانجامد.

اعتلای مبارزات توده‌های مردم به ناگزیر از یک سو این هر دو جناح را به اصرار بر درستی سیاست خود و بالنتیجه تشدید تضادها، اختلافات و تقابل بیشتر سوق می‌دهد و از سوی دیگر تشدید بحران در بالا به شکاف‌های بیشتری در صفوف طبقه حاکم می‌انجامد. این شکاف‌های جدید را در درون هر دو جناح هیئت حاکمه از هم اکنون میتوان به وضوح دید. گروهی از جناح خامنه‌ای پوشیده و آشکار به مخالفت با ادامه سیاست انعطاف ناپذیر برخاسته‌اند. این اختلاف به ویژه در شکل علنی آن میان مجلس و دولت آشکار است. حتا در میان دستگاه روحانیتی که عمدتاً جانبدار این جناح بود شکاف رخ داده است. برخی از سران این دستگاه روحانیت، شدیداً احساس خطر کرده‌اند و خواهان تعدیل سیاست‌های این جناح‌اند.

در جناح مقابل نیز همین شکاف دیده می‌شود. گروهی خواهان کنار آمدن با جناح دیگر برای مقابله با بحران سیاسی موجودند و گروهی دیگر حتا خواهان تشدید درگیری‌ها تا لااقل خلع سران جناح رقیب از قدرت می‌باشند. این است وضعیت طبقه حاکم و نمایندگان سیاسی آن در لحظه کنونی.

 اما به رغم تشدید این اختلافات، تضادها و شکاف‌ها، خصلت سیاسی دوران کنونی، تغییرات و جابه‌جائی‌های سیاسی سریع را در بالا نیز ایجاب می‌کند. به همان نسبت که مبارزات توده‌ای وسیع‌تر، پردامنه‌تر، اعتلا یافته‌تر می‌شود، طبقه حاکم به ناگزیر تاکتیک‌های خود را تغییر خواهد داد. گروهی می‌روند و گروهی دیگر می‌آیند، تاکتیکی به کنار می‌رود، تاکتیک دیگری جای آن را می‌گیرد و تحت شرایطی دو تاکتیک در یکدیگر تلفیق می‌شوند، تا شاید بتوانند بحران سیاسی را که خصلتی انقلابی دارد مهار کنند.نتیجه اما وابسته است به این مسئله که جنبش انقلابی تا کجا پیش رفته و به لحاظ سازمان یافتگی، آگاهی و رهبری در چه وضعیتی قرار دارد.

همین که در ایران یک بحران انقلابی پدیدار گشته، خود گواه روشنی‌ست بر این که تضادهای موجود به درجه‌ای رسیده‌اند که تحولات مورد نیاز جامعه و توده‌های مردم به مسئله‌ای مبرم و تأخیر ناپذیر تبدیل شده است. قدرت حاکم نیز که تجسم سیاسی آن جمهوری اسلامی‌ست، به نهایت پوسیدگی خود رسیده است. اما در جائی که انسان‌های زنده دست‌اندرکارند و مبارزه طبقاتی در جریان است، تقدیر حاکم نیست. آنچه که ضروری‌ست، می‌تواند به تأخیر افتد. طبقه‌ای که رسالت تاریخی دارد، می‌تواند به علت عدم آمادگی لازم حتا برای یک لحظه تاریخی هم که شده شکست بخورد و به عقب نشینی واداشته شود. یک ارتش نیرومند میتواند در نتیجۀ یک رهبری ضعیف و حتا اشتباهات تاکتیکی از ارتشی ضعیف‌تر شکست بخورد. یک جنبش بی سازمان و بدون رهبری هم میتواند از پای درآید. اینها همه واقعیت‌هائی هستند که در جریان مبارزات کنونی توده‌های مردم ایران در این مرحله جدید باید به حساب آورده شود.

جنبش انقلابی توده‌های مردم ایران در طول همین یک ماه نشان داده است که حتا در نخستین مراحل‌اش که تازه آغاز شده، به قدر کافی رادیکال و پرقدرت است. توده‌های مردم آنقدر آمادگی برای بزرگترین نبردها و فداکاریها دارند و در همین مدت کوتاه چنان به سرعت مسئله ترس از قدرت حاکمه و تمام نیروهای سرکوب‌اش را پشت سر گذارده‌اند که بی مهابا به جنگ برمی‌خیزند. با دشمنی سرتاپا مسلح درگیر می‌شوند. با هر حادثه و فراخوانی به عرصه مبارزه رو در روی وارد می‌شوند. اما این جنبش هنوز فاقد رهبری و آنهم رهبری انقلابی‌ست. ناگفته روشن است که هیچ جنبش انقلابی بدون رهبری نمی‌تواند دوام آورد و هیچ جنبش انقلابی بدون رهبری انقلابی نمی‌تواند به پیروزی برسد. این ضعف عمده جنبش در مرحله کنونی‌ست. این ضعف هم از آنجا ناشی می‌شود که طبقه کارگر، به عنوان تنها نیروئی که می‌تواند رهبری جنبش را به دست بگیرد و اتوریته‌اش را تمام توده‌های مردم می‌پذیرند، هنوز مستقلاً در این جنبش وارد نشده است. علت‌اش هم این است که در نتیجه سال‌ها دیکتاتوری عریان حاکم بر ایران از تشکل و آگاهی لازم برخوردار نیست. این ضعف البته در روند رشد و اعتلاء مبارزه عمومی که اکنون آغاز شده است، بخشاً برطرف خواهد شد و نهایتاً می‌تواند از این طریق برطرف گردد که رشد و اعتلاء مبارزات به مرحله‌ای برسد که اعتصاب عمومی در دستور قرار گیرد. تنها این اعتصاب می‌تواند توده‌های کارگر را در ابعادی میلیونی متشکل سازد و مهر و نشان این طبقه را بر جنبش و رهبری آن بکوبد. چرا که در هر دوره‌ای و در هر مرحله‌ای از زندگی سیاسی و مبارزاتی طبقه کارگر، شکل تشکل این طبقه منطبق با شکل مبارزاتی آن تغییر خواهد کرد. چنین نیست که در یک دوران انقلابی هم بتوان درجه قدرت، تشکل و آگاهی طبقه کارگر را به حسب متشکل بودن‌اش در سندیکا و یا حزب سیاسی‌اش محک زد و ارزیابی کرد و یا بدون در نظر گرفتن مرحله‌ای که بحران انقلابی در آن قرار گرفته است، از طریق شورا. فراموش نکنیم که در انقلاب پیشین هم، هنگامی که دوران انقلابی آغاز گردید، طبقه کارگر نه تشکل صنفی داشت و نه حزب سیاسی. نیازی به ذکر این نکته هم نیست که طبقه کارگر امروز ایران، طبقه کارگر ۳۰ سال پیش نیست.

بنابراین آنچه که ما به عنوان انقلابیون کمونیست، می‌توانیم و باید انجام دهیم، تلاش هرچه بیشتر برای سوق دادن جنبش و مبارزات به سوی اعتصابات عمومی و به طور خاص اعتصاب عمومی سیاسی‌ست. تبلیغ و تدارک برای این اعتصاب، تلاش برای ایجاد کمیته‌های اعتصاب و برپائی اعتصابات.

نکته‌ای را که در اینجا باید بر آن تأکید کرد، این واقعیت است که اعتصاب عمومی سیاسی، مکانیکی برپا نمی‌شود و یک لحظه هم شکل نمی‌گیرد. حقیقتی‌ست که شرایط عینی برای روی آوری طبقه کارگر و تمام توده‌های زحمتکش مردم مخالف نظم موجود به چنین اعتصابی فراهم است. اما این اعتصاب خود نتیجه و برآمده از یک رشته اعتصابات اقتصادی و سیاسی کوچک و بزرگ، اعتصابات تلفیقی به همراه اشکال دیگر مبارزه است. این اعتصاب عمومی سیاسی همانگونه که تجربیات پیشین نشان داده است، می‌تواند هنگامی برپا گردد که مبارزات توده‌ای چنان اعتلا یافته باشند و بحران انقلابی کنونی به درجه‌ای از رشد و رسیدگی خود وارد شود که موقعیت انقلابی شکل گرفته باشد. هنوز ما تا این مرحله فاصله داریم و نمی‌دانیم که چه زمانی فراخواهد رسید. در این فاصله جنبش باید یکرشته نبردهای تعرضی و تدافعی را پشت سر بگذارد. در یک دوران انقلابی مبارزات بی‌شماری رخ خواهد داد. خصلت سیاسی و تعرضی این مبارزات برجسته است. اما این برجستگی خصلت تعرضی مبارزه و عمده بودن شکل سیاسی جنبش هرگز به این معنا نیست که همه مبارزات، سیاسی خواهند بود، یا همواره در یک خط مستقیم پی درپی به جلو انجام می‌گیرد. بلکه این مبارزه در یک خط پر انحناء صورت می‌گیرد. موج وار است، گاه در ابعادی وسیع به جلو می‌آید، سپس عقب می‌نشیند. در یک زمان راهپیمائی و تظاهرات یا اعتصاباتی میلیونی شکل می‌گیرد، اما ممکن است چندین هفته و چند ماه شاهد چیزی جز تعداد کمی مبارزات محدود و اقتصادی نباشیم. اما در شرایطی که به نظر می‌رسد مبارزه در پائین‌ترین سطح خود قرار گرفته است، موج دیگری نیرومندتر از موج قبل فرا می‌رسد. این نیز از مختصات و قانونمندی‌های مبارزه در یک دوران انقلابی‌ست. توده‌های وسیع مردم نمی‌توانند برای مدتی طولانی هر روز در خیابان‌ها راهپیمائی و تظاهرات کنند، نمی‌توانند یک اعتصاب عمومی نامحدود داشته باشند، مگر آنگاه که نه فقط موقعیت انقلابی، بلکه لحظات قیام و سرنگونی قدرت حاکم فرا رسیده باشد.

با مد نظر قرار دادن این قانونمندی‌های مبارزه در یک دوران انقلابی و جهت تحول آن، وظیفه هر کمونیست و انقلابی آگاه است که برای ارتقاء سطح مبارزه و رسیدن به مرحله اعتصاب عمومی برای حل مسئله رهبری انقلابی جنبش و پیروزی آن تلاش کند.

کار شماره ۵۵۳ – نیمه دوم تیر ۱۳۸۸

نقش اعتصاب عمومی سیاسی در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی

 در سراسر دورانی که جمهوری اسلامی، بر ایران حاکم شده است، همواره مبارزه توده‌های زحمتکش مردم علیه این رژیم ارتجاعی و ضد انسانی در اشکالی بسیار متنوع ادامه داشته است. از راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات، مقاومت و مبارزه مسلحانه توده‌ای در نخستین سال‌های پس از سرنگونی رژیم شاه در برابر یورش ارتجاع تا شورش تهی‌دستان حاشیه‌نشین شهرها در اواخر دهه‌ی ۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰، از مبارزات دانشجویی اواسط دهه ۷۰ تا اواخر دهه‌ی ۸۰، از بی‌شمار اعتصابات، راه‌پیمایی‌ها، تجمعات اعتراضی، تظاهرات، بستن جاده‌ها و اشغال کارخانه‌ها توسط کارگران تا تجمعات و تظاهرات معلمان و زنان، زنجیره‌ی ادامه‌دار از ایستادگی و مقاومت توده‌های مردم ایران علیه ارتجاع حاکم و مبارزه برای سرنگونی آن بوده است.

اما در این میان، یکی از برجسته‌ترین نقاط در مبارزات این دوران، قیام سال ۸۸ بود که برای نخستین بار پس از مبارزات دو سال نخست استقرار جمهوری اسلامی، رژیم را به چالش کشید و با بحران سیاسی و اخلاقی همه‌جانبه‌ای روبرو ساخت. با این وجود، از همان آغاز، پوشیده نبود که اگر این جنبش در چارچوب تظاهرات، راه‌پیمایی، جنگ و گریز خیابانی محصور و محدود بماند، قدرت ایستادگی در برابر نیروی مسلح سازمان‌یافته‌ی رژیم را نخواهد داشت و ناگزیر به عقب‌نشینی خواهد شد. در عمل نیز چنین اتفاق افتاد.

با فروکش این جنبش، این واقعیت بر همگان آشکار گردید که این اشکال از مبارزه نیز هر آن‌چه وسعت و ابعاد توده‌ای داشته باشند، به تنهایی برای رویارویی با رژیمی به نهایت ارتجاعی و سرتاپا مسلح کافی نیست و به اشکال عالی‌تری از مبارزه هم‌چون اعتصاب عمومی سیاسی نیاز است که هم به لحاظ دامنه‌ی توده‌ای فراگیرتر و سراسری باشد و هم قدرت ایستادگی و فلج کردن ارکان رژیم و از جمله نیروهای مسلح آن را داشته باشد. از آن پس شعار اعتصاب عمومی سیاسی مقبولیت وسیعی یافت، تا جایی که حتا گروه‌هایی از اپوزیسیون رژیم که تا پیش از این جرأت نام بردن از اعتصاب عمومی را نداشتند، از ضرورت اعتصاب عمومی سیاسی سخن به میان آوردند.

اما اعتصاب عمومی سیاسی چیست؟ کدام طبقه و تحت چه شرایطی قادر به برپایی این اعتصاب  است؟ چه نقشی در رهایی سیاسی عمومی توده‌های مردم ایران و رهایی اجتماعی طبقه کارگر می‌تواند داشته باشد؟ و بالاخره چرا جنبش سال ۸۸ نتوانست به اعتصاب عمومی سیاسی ارتقا یابد؟

اعتصاب عمومی سیاسی، شکلی ویژه و منحصر به فرد از مبارزه طبقه کارگر در جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ست که در مرحله معینی از رشد و تکامل، تشکل و آگاهی این طبقه در مقیاس جهانی پدیدار گردید و مهر و نشان طبقاتی کارگران بر آن حک شده است. اعتصاب عمومی سیاسی نمی‌توانست پیش از پیدایش نظام سرمایه‌داری و همراه با آن طبقه کارگر به عنوان شکلی از مبارزه پدیدار گردد. در جامعه سرمایه‌داری نیز رسالت برپایی این اعتصاب بر عهده طبقه کارگر است و نه هیچ قشر و طبقه دیگر.

دلیل آن هم روشن است. اعتصاب عمومی، خواه اقتصادی و یا سیاسی، ارتقای شکل اصلی و پایدار مبارزه‌ی طبقه کارگر است و این شکل چیزی جز خود اعتصاب نیست که رابطه‌ی تنگاتنگی با نحوه تولید و شرایط کار در نظام سرمایه داری دارد.

شیوه تولید سرمایه‌داری از همان آغاز به ناگزیر مستلزم گرد آمدن کارگران در زیر یک سقف بود تا بتوانند از طریق کار جمعی و مشترک‌شان، محصول، کالا تولید کنند. تولیدی در کار نخواهد بود، مگر با تقسیم کار و فعالیت جمعی کارگران. لذا خود شیوه تولید سرمایه‌داری، شکل مقابله و مبارزه با آن را به کارگران آموخت: توقف تولید.

 کارگرانی که در زیر یک سقف گرد آمده بودند و به لحاظ شرایط واحد کار و زندگی، احساسات، منافع و مطالبات مشترکی پیدا کرده بودند، برای تحقق خواست‌ها ی خود، سهل‌ترین و در عین حال کارآترین راه را متوقف ساختن تولید یافتند. مشترکاً دست از کار کشیدند و با حربه اعتصاب به مقابله با سرمایه‌داری برخاستند.

لذا از همان نخستین مراحل پیدایش سرمایه‌داری و صنعت مانوفاکتوری بود که این شکل از مبارزه کارگران پدیدار گردید. با هر اعتصابی، کارگران هر چه بیش‌تر به قدرت و توانایی خود در اتحاد و همبستگی پی بردند. به ویژه از دوران انقلاب صنعتی به بعد با اجتماعی شدن فزاینده تولید و پیوند ارگانیک‌تر رشته‌ها و بخش‌های صنعت، رابطه‌ی توده‌های کارگر نزدیک‌تر شد و اعتصابات رشته‌ای که گاه تمام کارگران یک رشته صنعت در آن مشارکت داشتند، پدید آمد. سیر تحولی اعتصابات سرانجام به اعتصابات سیاسی انجامید. کارگران دریافتند که اگر می‌توانند با برپایی اعتصابات اقتصادی به ویژه، رشته‌ای و عمومی خود، سرمایه‌داران و دولت آن‌ها را وادار به پذیرش مطالبات خود کنند، از طریق همین حربه نیز قادرند برای تحقق مطالبات سیاسی خود اقدام کنند.

یک سال پس از کشتار کارگران انگلیسی در گردهمایی میدان پترزفیلد، ۶۰ هزار کارگر  اسکاتلند در ۱۸۲۰ به قصد سرنگونی حکومت، نخستین اعتصاب عمومی سیاسی را در جنبش کارگری جهان برپا کردند. سپس جنبش کارگران انگلیسی موسوم به چارتیست از همین حربه برای تحقق مطالبات سیاسی فوری خود، حق رأی همگانی و برانداختن سیستم انتخاباتی غیر دمکراتیک بهره گرفت. بعدها، حزب سوسیالیست و کارگران بلژیکی نیز یک اعتصاب عمومی سیاسی سراسری را برای کسب حق رأی برابر سازمان دادند. اما اعتصابات سیاسی در این مرحله از رشد جنبش طبقه کارگر، هنوز مطالبات و اهداف‌اش از چارچوب نظم سرمایه‌داری فراتر نمی‌رفت و فقط میدان وسیع‌تری برای مبارزه فراهم می‌ساخت.

از اوایل قرن بیستم، با مبارزات طبقه کارگر روسیه به ویژه در جریان انقلاب ۷ – ۱۹۰۵ است که اعتصاب عمومی سیاسی با مضمونی کاملا نوین و انقلابی برای دگرگونی نظم سرمایه‌داری پدیدار می‌گردد و عمومیت می‌یابد. اما پیش از آن که این بحث ادامه یابد، تا همین جا روشن است که چرا جنبش سال ۸۸ با وجود این که جنبشی با ابعاد توده‌ای گسترده بود و مدت‌ها نیز ادامه یافت، اساساً نمی‌توانست به شکل عالی‌تری از مبارزه که همانا اعتصاب عمومی توده‌ای‌ست، ارتقا یابد، چون پایه و ترکیب طبقاتی این جنبش، چنین امکانی را به آن نمی‌داد. این جنبش عموماً متشکل از دانشجویان، گروهی از زنان و جوانان بود. کارگران و زحمتکشان فقط به صورت عناصر در آن حضور داشتند. بنابراین گذشته از این که در مراحل اولیه آن توهماتی به جناحی از هیئت حاکمه نیز وجود داشت، اما اصل مسئله در این است که طبقه کارگر در این جنبش حضور محسوسی نداشت. پایه طبقاتی آن را تشکیل نمی‌داد و بنابراین اعتصاب عمومی هم که شکل ویژه و حربه طبقه کارگر در مبارزات است، نمی‌توانست شکل بگیرد. علاوه بر این در ادامه این مطلب خواهیم دید شکل‌گیری اعتصاب عمومی سیاسی محصول شرایط ویژه‌ای‌ست که بدون آن حتا متشکل‌ترین و آگاه‌ترین بخش کارگران یک کشور نمی‌توانند آن را برای برانداختن نظم موجود برپا کنند.

یکی از ویژگی‌های مهم اعتصابات عمومی سیاسی روسیه در اوایل قرن بیستم که آن را از اعتصابات سیاسی پیشین متمایز می‌ساخت در همین نکته بود.

کارگران روسیه در شرایطی اعتصاب عمومی سیاسی را به کار گرفتند که از یک سو نظام  سرمایه‌داری به دوران افول و انحطاط خود گام نهاده بود و انقلاب اجتماعی در مقیاس جهانی به امری مبرم و فوری تبدیل شده بود و از سوی دیگر فرا رسیدن دوران انقلابی در خود روسیه، دگرگونی انقلابی را در دستور کار قرار داده بود. در این‌جا اعتصاب عمومی سیاسی از دل مبارزات خودانگیخته کارگران زاییده شد و نه از طریق فراخوان احزاب سوسیالیست و بخش متشکل کارگران، همین واقعیت بازتاب ‌دهنده رادیکالیسم و ظرفیت بالای انقلابی جنبش بود. از همین روست که در جریان این اعتصابات، طبقه کارگر ارگان‌های اعمال حاکمیت این طبقه را برای دگرگونی سوسیالیستی نظم سرمایه‌داری آفرید و از درون کمیته‌های اعتصاب شوراها پدیدار شدند. در عین حال از آن‌جایی که اعتصابات عمومی سیاسی بر پایه نیاز فوری جامعه به دگرگونی انقلابی و پیدایش اعتلا و موقعیت انقلابی شکل گرفته بودند، در ادامه خود به قیام‌های مسلحانه کارگران در جریان انقلاب ۷ – ۱۹۰۵، فوریه ۱۹۱۷ و اکتبر ۱۹۱۷ انجامیدند.

به عبارت دیگر این نیاز جنبش طبقاتی کارگران در عصر انقلابات اجتماعی‌ست که مستثنا از درجه تشکل و آگاهی طبقه کارگر در هر کجا که موقعیت انقلابی رخ می‌دهد، به اعتصاب عمومی سیاسی روی آورد، در بطن این اعتصاب و از درون کمیته‌های اعتصاب، شوراها به عنوان ارگان‌های اعمال قدرت و حکومت کارگری پدید آیند و در بالاترین مرحله از تکامل مبارزات، اعتصاب عمومی سیاسی به قیام مسلحانه برای سرنگونی طبقه حاکم فرا روید.

همین واقعیت را در جریان انقلاب سال ۵۷ ایران نیز به وضوح دیدیم. وقتی که دوران انقلابی در ایران آغاز گردید و به یک موقعیت انقلابی انجامید، طبقه کارگر از جهت تشکل و آگاهی در سطحی نازل قرار داشت. با این وجود، همانا نیاز انقلاب بود که طبقه کارگر را به برپایی اعتصاب عمومی سیاسی رهنمون ساخت. پیامد این اعتصاب نیز قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم شاه بود و هم‌زمان با قیام، شوراهای کارگری در سراسر ایران سر برآوردند.

این واقعیت نشان می‌دهد که یک اعتصاب عمومی با مضمونی انقلابی برای دگرگونی نظم موجود فقط زمانی می‌تواند برپا گردد که ضرورت انقلاب آن را فراخواند، از این‌رو تحت هر شرایط دلبخواهی و حتا با فراخوان یک حزب با نفوذ و قدرتمند کمونیست نمی‌تواند شکل بگیرد. البته اعتصاب عمومی سیاسی در غیاب یک موقعیت انقلابی در جایی که طبقه کارگر از سازماندهی نسبتاً خوبی در تشکل‌های خود برخوردار باشد، می‌تواند شکل بگیرد. نمونه آن را چند  هفته پیش در روز همبستگی کارگران اروپایی علیه سیاست‌های ریاضتی دولت‌های اروپایی نیز دیده‌ایم. تردیدی نیست که این اعتصابات نیز روحیه مبارزاتی بالای کارگران و آگاهی و همبستگی آن‌ها را نشان می‌دهد، در جریان این اعتصابات، کارگران در بطن این مبارزه زنده و فعال، تجربه و آگاهی بیشتری کسب می‌کنند، اما در هر حال از نمونه اعتصابات عمومی سیاسی دوران انقلاب نیستند. لذا اولاً دامنه این اعتصابات از نظر حضور توده‌ای محدود است، ثانیاً، امکان تداوم آن‌ها وجود ندارد و این همه از آن‌ روست که هنوز ضرورت مبرم انقلاب، کارگران را به برپایی اعتصاب عمومی سیاسی وادار نکرده است. لذا یک چنین اعتصابات سیاسی یا در شرایط پیروزی، صرفاً یک دستاورد جدید برای طبقه کارگر در چارچوب نظم موجود به همراه خواهد داشت، یا آن‌گونه که اعتصابات سیاسی اخیر کارگران اروپایی نشان می‌دهد، صرفاً سلاحی تدافعی‌ست در برابر تعرضات طبقه سرمایه‌داری به حقوق و دستاوردهای طبقه کارگر.

نکته حائز اهمیت در یک اعتصاب عمومی سیاسی که در دوران انقلابی به عنوان وسیله‌ای در راستای سرنگونی نظم سرمایه‌داری شکل می‌گیرد، وسعت حضور توده‌های کارگر تا به آن حد است که حتا عقب‌مانده‌ترین و ناآگاه‌ترین بخش طبقه کارگر را نیز به عرصه‌ی مبارزه فعال سیاسی می‌کشاند. اما این اتفاق بدون مقدمه و در یک لحظه رخ نمی‌دهد، همان‌گونه که خود اعتصاب عمومی سیاسی نیز نمی‌تواند در یک لحظه زمانی بدون طی شدن یک رشته مبارزات کارگری مقدم بر آن رخ دهد. در هر دو مورد ضروری‌ست که پیش از برپایی اعتصاب عمومی سیاسی، یک‌رشته اعتصابات اقتصادی پردامنه رخ داده باشد تا تمام توده‌های کارگر را به عرصه مبارزه‌ای فعال برای تحقق مطالبات اقتصادی خود سوق داده باشد، بدون یک چنین مبارزه‌ای در جهت بهبود شرایط مادی و معیشتی، انگیزه‌ای برای حضور بخش‌های عقب‌مانده‌تر جنبش کارگری در یک اعتصاب سیاسی وجود نخواهد داشت. از همین روست که عموماً در این دوران مجموعه‌ای از اعتصابات اقتصادی و سیاسی شکل می‌گیرد، بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند، یکدیگر را تقویت می‌کنند و ارتقا می‌دهند، تا لحظه‌ای که کل طبقه به آمادگی لازم برای برپایی اعتصاب عمومی و سراسری سیاسی می‌رسد. شرایط سیاسی که جامعه در آن قرار گرفته است، این دیالکتیک مبارزه را به کارگران دیکته می‌کند. آن‌چه که در سال ۵۷ در ایران نیز رخ داد، چیزی جز این نبود.

وقتی که موقعیت انقلابی در سال ۵۷ فرا رسید، هنوز توده‌های کارگر در مقیاسی وسیع به مبارزه روی نیاورده بودند، تا چه رسد به برپایی اعتصاب عمومی سیاسی. اما شرایط انقلابی باعث گردید که کارگران در نخستین گام در مقیاسی گسترده در سراسر ایران با مطالبات اقتصادی برای بهبود شرایط مادی و معیشتی خود قدم به عرصه مبارزه علنی بگذارند. از طریق این مبارزه بود که کارگران در مقیاسی میلیونی بسیج شدند. رژیم تلاش نمود با پذیرش برخی مطالبات اقتصادی و رفاهی کارگران این موج مبارزه را متوقف سازد. اما تأثیری بر روند رشد مبارزات کارگران نداشت، بالعکس مبارزات اقتصادی کارگران ارتقا یافت. کارگران مطالبات اقتصادی جدیدی را به همراه مطالبات سیاسی، در پلاتفرم خواست‌های خود قرار دادند.

اعتصابات به مرحله‌ی عالی‌تری ارتقا یافت. کارگران در جریان یک مبارزه زنده و فعال آموزش دیدند و آگاه شدند، تنها در دی ماه بود که مطالبات سیاسی در اولویت اعتصابات کارگری قرار گرفت و با ابتکار کارگران نفت، اعتصاب عمومی سیاسی به شکل اصلی مبارزه تبدیل گردید. از همین جاست که تمام سیستم اقتصادی و مالی رژیم مختل می‌گردد، ارکان نظامی و بوروکراتیک رژیم متزلزل می‌شود و حتا کارمندان مؤسسات دولتی به اعتصاب می‌پیوندند. این اعتصاب تکلیف رژیم شاه را یک‌سره کرد. اما عمده شدن اعتصاب عمومی سیاسی به این معنا نبود که مطالبات اقتصادی کارگران به حاشیه رانده شده و یا اعتصابات اقتصادی به پایان رسیده است.

اعتصاب عممومی سیاسی بالعکس اعتصابات اقتصادی را تقویت نمود و از همین روست که توده‌های وسیع‌تری از کارگران به عرصه مبارزه اقتصادی و تحقق مطالبات رفاهی خود برخاسته و تا لحظه‌ی وقوع قیام مسلحانه، این اعتصابات اقتصادی به همراه اعتصاب عمومی سیاسی ادامه داشتند.

بنابراین، مطالبات اقتصادی و سیاسی، اعتصابات اقتصادی و سیاسی اجزای تفکیک ناپذیری بودند که به جریان اعتصاب عمومی سراسری شکل دادند. با قدرت و کارآیی این اعتصاب بود که رژیم به کلی فلج شد، زمینه‌های رشد و گسترش اشکال دیگر مبارزه، راه‌پیمایی‌ها، تظاهرات، گردهمایی‌ها، سنگربندی‌های خیابانی فراهم گردید و تمام شرایط عینی و ذهنی لازم برای روی آوری توده‌های زحمتکش مردم به قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم شاه فراهم گردید.

با این تجربه، نقشی را که اعتصاب عمومی سیاسی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، رهایی سیاسی عموم توده‌های مردم و رهایی اجتماعی طبقه کارگر بر عهده دارد، آشکار است.

در ایران پیش‌شرط هر گونه تحول سیاسی و اجتماعی، سرنگونی جمهوری اسلامی و در هم شکستن تمام داستگاه دولتی موجود است. تجربه تمام اشکال مبارزات توده‌های مردم ایران در طول متجاوز از سه دهه‌ی گذشته به وضوح نشان داده است که برای تحقق این فوری‌ترین هدف عموم توده‌های مردم ایران، هیچ شکلی از مبارزه نمی‌تواند جای اعتصاب عمومی سیاسی را بگیرد.

مهم‌ترین مسئله در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، بسیج وسیع‌ترین بخش توده‌های مردم ایران در سراسر کشور است. فقط اعتصاب عمومی سیاسی از یک چنین ظرفیت و قدرت بسیج‌کننده‌ای برخوردار است. چرا که این اعتصاب در کشوری که اکثریت مردم را کارگران تشکیل می‌دهند، مقدم بر هر چیز قدرت بسیج‌کننده عموم توده‌های کارگر حتا عقب مانده‌ترین بخش آن را داراست. این اعتصاب به علت خصلت کارگری آن می‌تواند توده بیکاران، زحمتکشان و تهیدستان شهرها و روستاها را بسیج کند. می‌تواند معلمان، پرستاران و دیگر قشرهای زحمتکش را در جریان این اعتصاب بسیج کند. می‌تواند دانشجویان دانشگاه‌ها را حول این اعتصاب بسیج نماید. از آن‌جایی که در اعتصاب عمومی سیاسی ایران مطالبات سیاسی فراگیر جامعه، در صدر مطالبات این اعتصاب قرار می‌گیرند، می‌تواند روشنفکران و عموم مردم آزادیخواه را نیز بسیج کند. حتا می‌تواند بخش‌هایی از کارمندان دستگاه دولتی و بورکراتیک را تحت تأثیر قرار داده و به جانب خود سوق دهد. تنها اعتصاب عمومی سیاسی‌ست که می‌تواند لشگری چند میلیونی را برای مبارزه‌ای قاطعانه و ادامه‌دار با رژیم گرد آورد.

اعتصاب عمومی سیاسی نظم اقتصادی حاکم را مختل می‌سازد و تمام منابع تغذیه مالی رژیم را مسدود می‌کند. فقط این نیست که درآمدهای دولت از نفت و گاز و دیگر مؤسسات تولیدی و خدماتی قطع می‌گردد، یا لااقل بخش عمده‌ای از مردم دیگر مالیاتی به دولت پرداخت نمی‌کنند، بلکه با پیوستن کارمندان بانک‌ها به اعتصاب عمومی سیاسی، هر گونه دست‌اندازی رژیم به منابع و امکانات بانکی و نقل و انتقال پول متوقف می‌شود. پرداخت حقوق‌های ارگان‌های رنگارنگ سرکوب با اختلال مواجه می‌شود و نارضایتی در صفوف آن‌ها را افزایش می‌دهد.

اعتصاب عمومی سیاسی، اختلافات و تضادهای درونی طبقه حاکم را بیش‌تر خواهد کرد و در درون دستگاه دولتی شکاف می‌اندازد.

اعتصاب عمومی سیاسی کارآیی نیروهای مسلح سرکوب را به شدت کاهش می‌دهد، چرا که رژیم عملاً نمی‌تواند آن‌ها را در سراسر ایران به مقابله با اعتصاب‌کنندگان گسیل نماید. این اعتصاب پشتوانه محکمی برای رشد و گسترش اشکالی از مبارزه خواهد بود که نیروهای مسلح رژیم را در هر کوچه و خیابان به چالش خواهد کشید و آن‌ها را خسته و فرسوده خواهد کرد.

علاوه بر این وقتی که میلیون‌ها تن از مردم ایران به اعتصاب عمومی سیاسی و دیگر اشکال مبارزاتی روی آورده باشند، فرزندان آن‌ها در نیروهای مسلح رژیم که عمدتاً سربازان هستند، صفوف نیروهای مسلح رژیم را ترک می‌گویند و به جبهه مبارزه مردم علیه رژیم می‌پیوندند.

در بطن این نبرد بزرگ است که توازن قوا به شکلی قطعی به نفع توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران و به زیان رژیم حاکم بر هم می‌خورد و تمام شرایط برای وارد آوردن ضربه نهایی از طریق قیام مسلحانه و برانداختن جمهوری اسلامی در کلیت‌اش فراهم می‌گردد.

اعتصاب عمومی سیاسی فقط مناسب‌ترین شکل مبارزه برای نفی نظم موجود نیست، بلکه مناسب‌ترین شکل مبارزه برای جنبه اثباتی آن و قدرت جدید نیز هست. در جریان اعتصاب عمومی سیاسی، کمیته‌های اعتصاب شکل می‌گیرند که حتا قبل از سرنگونی رژیم به ارگان‌های تصمیم‌گیرنده قدرت کارگران و زحمتکشان تبدیل می‌گردند. از درون همین کمیته‌های اعتصاب است که شوراها به عنوان ارگان‌های اقتدار و اعمال حاکمیت مستقیم کارگران و زحمتکشان پدید می‌آیند.

کارگران و زحمتکشان ایران پس از تجربه فاجعه‌بار به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در پی سرنگونی رژیم شاه، آموخته‌اند که دیگر به کسی جز خودشان اعتماد نکنند، قدرت را از طریق شوراها در دست خود نگه دارند و با برقراری حکومت شورایی، نه فقط با اجرای فوری مطالبات عمومی مردم و برقراری آزادی‌های سیاسی در وسیع‌ترین شکل ممکن آن، آن‌چه را که سال‌ها مردم ایران برای آن‌ها مبارزه کرده‌اند، عملی سازند، بلکه گام بعدی را برای تحقق هدف اصلی انقلاب اجتماعی که همانا برانداختن استثمار و جامعه طبقاتی و برقراری سوسیالیسم است بردارند. تنها طبقه کارگر و اعتصاب عمومی سیاسی به عنوان شکل ویژه و مختص این طبقه است که می‌تواند راه را بر پیروزی توده‌های وسیع زحمتکش مردم بگشاید و به دوران استبداد و بی حقوقی مردم ایران نیز پایان دهد.

 نشریه کار شماره ۶۳۵ –  نیمه دوم آذر ۱۳۹۱

متن کامل در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.